انسان شناسی هر مکتب، راهنما و زیربنای نظام تربیتی آن مکتب است. نگرش خاص انسان شناسانه هر مکتب هدایتگر و خط دهنده علوم تربیتی و جامع تر از آن علوم انسانی است.
نگرش اومانیستی به انسان، و نگرش اگزیستانسیالیستی و مارکسیستی در مورد انسان و هرگونه دیگر از انسان نگری، تأثیراتی ژرف در سامان یافتن نظام ها و مکاتب تربیتی و هدایت علوم تربیتی داراست (کاردان، ۱۳۷۲، ج۱: ۱۶۷).
برقراری نظام های صحیح و کامل حقوقی، سیاسی، اقتصادی، مدنی و … نیز بدون شناخت انسان قابل ارائه نخواهد بود (نصری، ۱۳۸۸: ۲۵).
۳-۱-۲) انسان شناسی مقدمه علوم انسانی و جهت دهنده تحقیقات اجتماعی
علوم انسانی، مجموعه علومی است که درصدد کشف مکانیسم و قوانین حاکم بر پدیده های انسانی است. موجودیت و اعتبار این علوم در گرو حل برخی از مسایل انسان شناسی است؛ مثلاً: پذیرش سرشت مشترک انسان ها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسان ها) زمینه کشف و ارائه این نوع قوانین جهت پایه ریزی علوم انسانی را فراهم می کند.
جهت گیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی با برخی از مباحث انسان شناختی پیوند ناگسستنی دارد؛ مثلاً: زمانی که به صورت کلی منکر روح در انسان شویم و او را مادی صرف بدانیم، تحقیقات اجتماعی کلیه موضوعات معنوی و امور مرتبط با جهان پس از مرگ و تأثیر و تأثر آن با زندگی این جهانی او نادیده گرفته و تمام تحقیقات به سوی ابعاد مادّی انسان جهت گیری می شود، امّا اگر روح به عنوان حقیقت اصلی انسان مورد نظر باشد، جهت تحقیقات به سوی ابعاد غیر مادی در علوم انسانی تنظیم خواهد شد (رجبی، ۱۳۷۸: ۲۷).
با توجه به این که جوامع انسانی را علوم انسانی اداره می کند و صلاح و فساد در این علوم، صلاح و فساد جوامع انسانی را در پی دارد؛ بر متفکر و محقق علوم انسانی لازم است که شناخت صحیحی از انسان و جامعه انسانی ارائه دهد تا بدین ترتیب فساد از جوامع برچیده شود (حائری شیرازی، ۱۳۷۸: ۳۷).
حاصل مطلب آن که برای بهره برداری از علوم انسانی و تجربی لازم است حقیقت انسان شناخته شود؛ زیراکسی که حقیقت انسان را عبارت از روح او که موجودی ملکوتی است، بداند، و براساس هستی شناسی توحیدی و در سایه معرفت خدا شکل دهد، در برنامه ریزی ها و نظام های اجتماعی اعم از تربیتی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و … انسان را با حیوان یکسان نمی بیند، و براساس اهداف عالی و کمال انسانی گام بر می دارد. بنابراین انسان شناسی نه تنها در شناخت حقیقت زندگی و در نظام های مختلف اجتماعی مؤثر است، بلکه پیش فرض علوم مختلف نیز می باشد که با تثبیت آن بسیاری از مسایل علوم انسانی و تجربی کارآمد می شود.
۲-۲) ارتباط انسان شناسی با معارف دینی
از آن جا که رسالت شریعت معرفی حقیقت انسان و جهان هستی می باشد، مسایل انسان شناختی با اصول بنیادین دین؛ همچون: خداشناسی، نبوت و معاد و تبیین احکام اجتماعی اسلام و مسایل اخلاقی پیوندی ناگسستنی دارد که به اختصار به آنها اشاره می شود.
۱-۲-۲) خداشناسی و انسان شناسی
تنها چیزی که انسان به آن معرفت حضوری دارد، نفس خویش است که اگر آدمی بتواند حقیقت وجود خود را درک کند و بشناسد، از درک و شهود خداوند منفک نخواهد شد؛ زیرا مخلوقات آینه و مرآه صفات حق می باشند، صفاتی؛ همچون: علم، قدرت، اراده، حیات و … در مخلوقات، نشان از آن دارد که مبدء و منشأ اصلی موجودات، کمالات اعلا را دارا است.
و خداوند متعال نیز می فرماید: «و فی الارض آیات للموقنین ؛ وَفِی أنفُسِکُمْ أفَلاَ تُبْصِرُونَ» (ذاریات، ۲۱- ۲۲) «نشانه هایی برای متقین قرار دادیم و در خود شما هم؛ پس مگر نمی بینید؟»بدون شک انسان اعجوبه عالم هستی است. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله ) فرمود: مَن عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ ربّه (مجلسی، ۱۳۸۹، ج ۲: ۳۲)؛ کسی که خویش را بشناسد، خدایش را شناخته است. آری خودشناسی در تمام مراحل، راه خداشناسی است (مکارم شیرازی، ۱۳۷۹، ج۲۲: ۳۳۲).
مقصود از شناخت نفس نیز فقط شناخت هیکل جسمانی و قوای طبیعی و اصل و نسب نیست، بلکه کسی که مخلوقیت و مربوبیت خود را شناخت و خود را آیت وجود حق تعالی و مظهر صفات الهی دانست، به قدر دلالت وجود خویش و معلوماتش، خدای خود را نیز خواهد شناخت (امین اصفهانی، ۱۳۶۱، ج۶: ۳۱۱).
۲-۲-۲) نبوت و انسان شناسی
هر پیامبری که از جانب خدا مبعوث می شود از قدرت و نیروی خارق العاده برخوردار است که از طریق وحی با ریشه و مبدء هستی اتصال پیدا می کند؛ حال اگر در انسان شناسی اثبات نشود که انسان توانایی ارتباط مستقیم با خداوند و ارتباط غیر مستقیم از طریق فرشتگان را دارد، چگونه می توان از وحی و پیامبری سخن به میان آورد؟!
اگر در انسان شناسی ثابت شود که انسان از دو جزء تن و روان آفریده شده و روح و روان آدمی در پرتو عبودیّت و اطاعت از تعالیم الهی استعداد و لیاقت وحی را می یابد و معارف الهی را از خدا دریافت می کند تا به مردم برساند، از این طریق به شبهات منکران نبوت که معتقد بودند: انسان نمی تواند با خدا چنین ارتباطی برقرار کند، پاسخ داده می شود (موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۷: ۲۳).
بنابراین از آن رو که باید هدف آفرینش انسان تحقق یابد، راه دیگری ورای حسّ و عقل برای شناختن حقایق زندگی و وظایف فردی و گروهی بایسته است و آن چیزی جز راه وحی و مبعوث شدن انبیای الهی به عنوان دریافت کنندگان وحی نیست، تا به واسطه آنان راه صحیح زندگی شناخته شود و انسان ها هدایت گردند (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج ۲: ۱۲-۷).
۳-۲-۲) معاد و انسان شناسی
در صورتی می توان از حیات پس از مرگ تصویر روشنی ارائه نمود که وجود روح غیر مادی و مستقل از بدن را پذیرفته باشیم؛ چرا که مادّه از بین رفتنی و نابود است، و تنها روح مجرّد پس از متلاشی شدن جسم مادّی باقی می ماند. شبهات معاد به این امر برمی گردد که به گمان آنان، انسان عبارت از همین بدن مادّی است که با مرگ متلاشی و نابود می شود و چنانچه دوباره زنده گردد، انسان دیگری خواهد شد؛ از این رو می گفتند: آیا هنگامی که ما مردیم و در زمین گم شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت (سجده ، ۱۰)… و در جای دیگر آمده است: … چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟ (یس ، ۷۸) و قرآن کریم با اشاره به این حقیقت، در پاسخ منکرین معاد می فرماید: بگو: فرشته مرگی که بر شما گمارده شد، جانتان را می ستاند، آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید (سجده ،۱۱).
بنابراین قوام انسانیت و شخصیت افراد به آن چیزی است که ملک الموت آن را قبض و توفّی می نماید و آن روح آدمی است که مجرد بوده و از بین نمی رود. اگر در مباحث انسان شناختی به این حقیقت دست نیابیم و آن را اثبات نکنیم، مسأله معاد، فرض معقول و با پشتوانه استدلالی نخواهد بود (مصباح یزدی، ۱۳۷۸: ۳۲۳).
۴-۲-۲) مسایل اخلاقی و انسان شناسی
اخلاق یعنی مجموعه صفات روحی و باطنی انسان و اعمال و رفتارهایی که از خلقیات درونی او ناشی می شود. مسایل اخلاقی ارتباط بسیار نزدیکی با شناخت انسان دارد؛ چرا که اگر حقیقت آدمی شناخته نشود، و ابعاد وجودی و نقاط قوت و ضعف او معرفی نگردد، همچنین کمالاتی که به واسطه اخلاق پسندیده به دست می آید و درکاتی که به وسیله رذایل اخلاقی نصیب او می شود، تبیین نگردد؛ نمی توان از اخلاق و علم اخلاق سخن به میان آورد؛ زیرا اخلاق، با توجه به حقیقت انسان و اهداف عالیه او، معیار فعل اخلاقی نیک و بد و رذایل و فضایل و ارزش ها و ضد ارزش ها را تعیین می نماید.همچنان که اگر قابلیت تغییر پذیری انسان در مباحث انسان شناختی تبیین نشود، علم اخلاق و مباحث اخلاقی و تربیتی بیهوده است، و بلکه تمام برنامه های تربیتی انبیا و کتاب های آسمانی لغو خواهد شد.بنابراین اخلاق بدون مباحث انسان شناسی قابلیّت تحقّق نخواهد داشت؛ از این رو به روشنی می توان گفت:بحران های اخلاقی در مکاتب مادّی به جهت عدم شناخت صحیح انسان است (مکارم شیرازی، ۱۳۸۱، ج ۱: ۲۳-۳۰).
۵-۲-۲) تبیین احکام اجتماعی و شناخت انسان
هرجامعه، یا گروه اجتماعی، قواعد و مقرراتی دارد که ضامن ادامه حیات آن جامعه، یا گروه است. احکام اجتماعی و قوانین اسلام از قبیل: حقوق، اقتصاد، سیاست و … با شناخت کامل انسان و تمام جوانب آن ارتباط دارد. با شناخت ماهیت و حقیقت انسان و جدا نمودن نیازهای اصیل از نیازهای کاذب می توان احکامی برای او وضع کرد که او را به سعادت و کمال برساند.
بنابر آنچه گفته شد؛ به دست آوردن فلسفه حقیقی احکام اسلام، مستلزم شناخت واقعی آن است؛ هرچند که بندگان الهی در سایه وحی، آنچه را که خداوند متعال نازل فرموده است، می پذیرند، امّا تبیین احکام و اوامر و نواهی برای منتقدان دین، تنها در پرتو حل برخی از مسایل انسان شناختی امکان پذیر است (ماهرو زاده، ۱۳۸۶: ۳۵).
-
- ویژگی های انسان شناسی دینی
انسان شناسی دینی در مقایسه با دیگر انواع خود امتیازهای ذیل را دارا است:
۱-۳) جامعیت
انسان شناسی دینی، از دستاورد وحیانی که محدود به قلمرو خاصی نیست، سود می جوید و ابعاد مختلف انسان را اعم از جسمانی و زیستی، تاریخی، فرهنگی، دنیوی و اخروی، فعلی و آرمانی و مادی و معنوی بررسی می نماید؛ و حال آن که انواع دیگر انسان شناسی (فلسفی، تجربی، عرفانی، فرهنگی و…) زمینه ای خاص را مورد نظر دارد.
۲-۳) اتقان و خطاناپذیری
انسان شناسی دینی که از معارف وحیانی سرچشمه گرفته و متصل به علم لایزال الهی است و از هرگونه تحریف در امان مانده باشد، اتقان و استحکام دارد و هیچ گونه خطایی در آن راه نمی یابد، ولی دیگر انواع انسان شناسی که از داده های تجربه، تعقل، یا سیر و سلوک به دست می آید، خطاپذیر است.
۳-۳) توجه به مبدء و معاد
در انسان شناسی غیر دینی، انسان را بریده از مبدء و معاد مورد بررسی قرار می دهند، مانند: انسان شناسی تجربی و برخی نحله های انسان شناسی فلسفی و عرفانی. و چنانچه از مبدء و معاد سخن به میان آید، راهگشای چگونه زیستن و چگونه پیمودن راه کمال نیست.در انسان شناسی دینی، مبدء و معاد به عنوان دو بخش اساسی از مراحل زندگی انسان مورد توجه قرار می گیرد.
۴-۳) بینش ساختاری و رابطه ساحت های مختلف در وجود انسان
در انسان شناسی دینی، رابطه ساحت های جسم و جان مادی و معنوی، بینش و گرایش و تأثیر و تأثر هر یک بر دیگری مورد توجه قرار می گیرد، ولی در انسان شناسی عرفانی، تجربی، فلسفی … این ساحت ها مورد غفلت قرار می گیرد، یا به گستردگی انسان شناسی دینی مورد توجه قرار نمی گیرد (رجبی، ۱۳۷۸: ۲۵).
اگرچه انسان شناسی دینی با توجه به ویژگی های مذکور، از امتیازات خاصی برخوردار است، لکن شناسایی موجودی پیچیده، همانند انسان را نمی توان منحصر در یک یا دو روش نمود، بلکه در شناخت انسان به روش ها و ابزار مختلف نیاز است.
ملاصدرای شیرازی (ره) در این زمینه می فرماید: چون هستی انسان همچون معجونی آمیخته از دو گونه عنصر است؛ یکی صورت معنوی و دیگر عنصر حسی و جسمانی، بدین جهت در نهاد هستی نفس انسان پیوسته، آمیختگی به این دو گونگی سرشتی حاکمیت و انعکاس دارد. یکی تعلق به ماده است و دیگری گرایش به خرد و آزادگی از ماده و از این رهگذر و براساس این دوگانگی سرشتی، حکمت و شناخت او نیز از این دو منبع متقابل هستی سرچشمه می گیرد (ملاصدرا، ۱۴۱۹ق، جزء اول: ۲۰).
بنابراین در پژوهش های انسان شناسانه ضروری است، با مبنا قرار دادن متون دینی اصیل و عاری از هرگونه تحریف از منابعی دیگر؛ همچون: عقل، تجربه، مکاشفه و شهود نیز استفاده شود.
پس از مشخص شدن جایگاه و اهمیت انسان شناسی در ادامه بحث به بررسی قوای انسانی و رابطه بین آنها می پردازیم.
گفتار دوم: بررسی قوای انسانی و رابطه بین آن ها
-
- قوای چهارگانه نفس
امام خمینی(ره) در بحث از قوای نفس به چهار قوه عاقله، واهمه، غضبیه و شهویه اشاره میکند. قوه عاقله، قوه روحانیهای است که به حسب ذات، مجرد و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و داعی به عدل و احسان است. در مقابل آن، قوه واهمه قرار دارد که از آن به قوه شیطانیه تعبیر میشود (امام خمینی، ۱۳۷۷: ۲۸۳).
مطابق دیدگاه امام خمینی(ره) قوه شیطانیه، قوهای است که فطرتاً تحت نظام عقلی در نیامده و مسخر در ظل کبریای نفس مجرد نشده و مایل به دنیاست. مطابق این نظر، قوه عاقله حقیقت نورانیه دارد در حالی که در مقابل آن، وهم از تجرد عقلانی نورانی برخوردار نیست بلکه تجرد برزخی ظلمانی دارد و چنین قوهای در انسان بر حسب فطرت، مایل به شر و فساد میباشد.
اما قوه غضبیه که از آن به نفس سبعی نیز تعبیر میشود از نعم بزرگ الهی است و چه در انسان و چه در حیوان، عامل حفظ بقای شخصی و نوعی میباشد. در واقع، عنایت الهی اقتضا نمود تا این قوه در انسان و حیوان قرار گیرد و به واسطه آن، دفع مفسدات و مخلات نظام جامعه نماید. از نظر امام (ره) این قوه، تجلی انتقام و غضب الهی است و ثمرات زیادی دارد از جمله اینکه جهاد با نفس و دوری از جنود جهل تحت حمایت این قوه شریفه انجام میگیرد. بنابراین اگر شخصی فاقد این قوه باشد لزوماً بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه مانند خوف، جبن، ضعف و تنبلی را در خود خواهد داشت. اصل مهم این است که خداوند این قوه را مرحمت نموده تا آدمی در جهت آن دو شرط اساسی را در نظر آورد. اول، این نعمت الهی را در موقع خود به کار برده و دوم، بر خلاف مقصد الهی خرج نکند. زیرا در غیر این صورت، این قوه، دیگر از جنود الهی محسوب نشده و در زمره جنود شیطانیه قرار میگیرد.