آلبرت الیس در سال ۱۹۵۷ رویکرد خود را معرفی نمود و به گسترش و تجدید نظر در آن ادامه داد او مراکزی برای به کار بستن نظریه اش تأسیس کردهاست این روش از فعال ترین و مستقیم ترین روش های درمانگری است و کاربرد گسترده ای دارد به عنوان رویکرد شناختی به شیوه رهنمودی با آموزش وروش ساختن مفاهیم و مسایل از طریق بحث و استدلال به مراجع کمک می شود تا بیاموزی چگونه و با کدام واکنش میتواند بر مشکل خود فایق آید.
او در زمینه ی روش رهنمودی و مستقیم تحت تأثیر هرتزبرگ[۱۰] (مبتکر شیوه ترغیبی درمان) میباشد (شفیع آبادی و ناصری ،۱۳۸۶، ص ۵۴).
این رویکرد به عنوان یک نظریه ی شناختی به فرآیندهای درونی ارگانیزم اشاره دارد. الیس نظریه[۱۱] (S-R) را نمی پذیرد و در مورد انسان بر اساس نظریه ی یادگیری [۱۲](S-O-R) فکر میکند در این الگو نحوه ای که فرد رویداد محرک را پردازش میکند در تعیین نوع پاسخ هایی که داده می شود بسیار مهم است به طوری که محرک ها نیستند که اهمیت دارند بلکه برداشت های فردی و تعبیرهای او از رویدادها مهم است یعنی مستقیما B به C منجر می شود.
الیس منشأ اضطراب و رفتار ناسازگار را چنین بیان میکند : افرادی که خشم و مشاجره با دیگران را ناپسند می دانند از ترس اینکه مبادا مورد تأیید دیگران قرار نگیرند غالبا خشم و احساسات منفی خود را بروز نمی دهند. در نتیجه اضطراب ایشان به حمله وحشت و احساس درماندگی و افسردگی مبدل می شود اینان خود را درمانده ی احساس میکنند چون عقیده دارند حالشان هرگز خوب نمی شود و مشکلاتشان حل نشدنی است. بنابرین اختلالات عاطفی و ناسازگاری آن ها ریشه در تحریف های شناختی و استنتاج های نادرست دارد که با تغییر افکار می توان احساسات را تغییر داد و بر ترس و نگرانی، عصبیت و هراس های روانی غلبه کرد (صدیقی ۱۳۸۵، ص ۳۳).
اساس نظریه الیس
الیس در مورد انسان معتقد است : انسان ذاتا تمیلات بیولوژیکی نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوه ی خاص دارد و به جهت منطقی یا غیر منطقی تفکر و عمل فرد تابع محیط خانواده و فرهنگی است که در آن رشد مییابد فرد در جهت تخریب نفس و امور بد گام بر میدارد و آمادگی ذاتی شدیدی برای تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی دارد و تمایل مفرطی به سهل انگاری در تغییر رفتار خویش دارد.
انسان میخواهد وابستگی خود را به بسیاری از اسطوره ها و تعصبات خانوادگی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، که از دوران اول زندگی آموخته است حفظ کند.
میخواهد خواست ها و ترجیحات شخصی را به صورت نیازهای مبرم جلوه دهد و مراقبت و احتیاطی افراطی در امور خویش داشتهباشد ، انسان نیاز مفرطی دارد که جود را برتر از دیگران و صاحب همه ی مهارت ها بداند باپرداختن به تفکر آرزومندانه، توقع خوبی و خوش رفتاری مداوم از دیگران، محکوم کردن خود درمواردی که ضعیف عمل میکند تمایل عمیقی به زودرنجی و برآشفتگی عاطفی نشان میدهد.
ازنظر الیس اگر انسان به این تمایلات طبیعی و در عین حال غیر سالم نرسد خود، دیگران و دنیای خارج را مورد مذمت و نکوهش قرار میدهد او در مورد مکانیزم های دفاعی میگوید که دفاع های شخصی ناشی از محکوم سازی است، انسان برای محکوم نکردن خود، دفاع ها را بر می گزیند تا اضطراب را از خود دور کند. هر فردی عملا در مواردی رفتار غیرمنطقی از خود نشان میدهد حتی افرادی هم که نسبت به رفتارهای نامعقول و غیرمنطقی آگاهی دارند و با آن ها مخالفت میکنند ممکن است اسیر این گونه رفتارها شوند (ساعتچی،۱۳۸۲).
انسان موجودی اجتماعی است و تلاش میکند تا رفتار خود را با انتظارات دیگران تطبیق دهد.
انواع باورهای غیرمنطقی
در نظریه الیس باورهای غیرمنطقی که یک فرد میتواند داشته باشد شامل موارد زیر است :
۱-تفکر غیر منطقی تأیید دیگران[۱۳] :شما بر اینباورید که نیاز به حمایت و تأیید افرادی دارید که آن ها را می شناسید و یا به آن ها علاقه دارید. این تفکر میتواند به دلایل متعددی برای انسان مشکلاتی را ایجاد کند. برای مثال خواهان مورد تأیید دیگران بودن سبب می شود که فرد خودش را به خاطر اینکه آیا میتواند حمایت و تأیید دیگران را به دست آورد یا نه، ناراحت ویا نگران کند.چنانچه این حمایت را به دست آورد آنگاه نگران خواهد بود که مبادا آن را دوباره از دست بدهد.
نگران بودن در مورد به دست آوردن حمایت دیگران، بر تصمیم و عملکرد فرد در زندگی اش تأثیرمی گذارد.
اینکه مورد تأیید و تصویب تمام اطرافیان باشیم هدفی است غیرقابل دسترسی چرا که هر کاری که
فرد انجام دهدممکن است بعضی آن را تأیید کنند وعده ای آن را رد کنند و گروهی نیز نسبت به آن
بی تفاوت باشند. بنابرین انسان اگر زندگی خود را طبق میل و آرزوهای خویش اداره کند مردم وی را مورد تأیید و حمایت خود قرار خواهند داد اگرجه ممکن است آن ها همان مردمی نباشند که وی خواستار تأیید آن هاست. ولی اساسا برای اینکه خشنود باشید و از زندگی خود بهره مند شوید بهترین توصیه این است که « اگر چه معمولا لذت بخش است که افراد مهم زندگی ام مرا دوست داشته باشنداما ضروری و الزامی نیست.» اگر فردی به دنبال تأیید و حمایت دیگران باشد کمتر خود رهبر و بیشتر ناامن و مضطرب و ناقص نفس خویش خواهد شد (وودز،۱۹۹۳ به نقل از مومن زاده،۱۳۸۱)
۲-تفکر غیرمنطقی توقع بیش از حد (انتظارات زیاد از خود[۱۴]) : شما براین باورید که فردموقعی هستید، می توانید به اهداف خود دست یابید و در کاری که متعد به انجام آن می شوید، دارای صلاحیت لازم هستید و داوری شما راجع به شایستگی خودتان به عنوان یک فرد بر اساس انجام موفقیت آمیز کارهایتان است این تفکر نیز امکان پذیر نیست و تلاش وسواسی در راه کسب آن، فرد را به اضطراب می کشاند و به این ترتیب زندگی فرد همواره با شکست همراه خواهد بود بهتر است تفکر منطقی زیر جانشین آن شود « مطلوبست که من از وقت و انرژی خود به صورت کاملی استفاده کنم و در کارهایم به نتایج مثبتی برسم، اما ضرورت ندارد که صد در صد موفق شوم.» (وودز، ۱۹۹۳ به نقل از مومن زاده ۱۳۸۱، ص۲۲).
۳- تفکر غیرمنطقی سرزنش کردن : شما بر این باورید که گروهی از مردم شرور وبدذات هستند وباید به شدت تنبیه و مذمت شوند؛ و اگر اشتباهی از آنان سر زند، باید به شدت مورد سرزنش و انتقاد قرار گیرند این تفکر نیز غیرعقلانی است زیرا معیار مطلقی برای درست و نا درست وجود ندارد و انسان در انتخاب خود کاملا آزاد نیست. تمام انسان ها مرتکب خطا و اشتباه میشوند.
“