۲-۱-۳-۳- بیان مسئولیتها
هدف دین هدایت انسان هاست و هدایت انسان جز با ایمان و عمل کردن به مسئولیت هایش تحقق پیدا نمیکند. این مسئولیت در صورتی حقیقی است که از طریق وحی ابلاغ شده باشد؛ و در این صورت است که تکلیف آور است وکسی نمیتواند مدعی شود که تکالیفش را نمیدانسته است
«إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسى وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً؛ وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً؛ رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً»؛[۴۷]
ما به تو وحی کردیم همانگونه که به نوح و انبیای پس از او وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردیم و به داوود زبور را دادیم; و فرستادگانی که پیشتر داستان آنها را برای تو گفته ایم و فرستادگانی که داستان آنها را برای تو نگفته ایم و خداوند با موسی به گونه مخصوصی سخن گفت. فرستادگانی بشارت دهنده و هشدار دهنده; تا پس از فرستادن آنان مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است.
۲-۱-۳-۴- معرفت جهان
علاوه بر نکات گفته شده، دین به انسانها میآموزد تا خود را با عالمی که در آن زندگی میکنند هماهنگ سازند. چرا که بدون چنین هماهنگی میان انسان و جهان پیرامونش، تداوم زندگی برایش دشوار میشود و احساس پوچی و بیگانگی به او دست میدهد.
انسانها، اگر چه در ساختن عالمی که در آن زندگی میکنند نقشی نداشته اند و یا ممکن است از آغاز و انجام آن اطلاع چندانی هم نداشته باشند، اما تفسیر و تحلیلی که دین برای آنان از عالم ارائه میکند بسیاری از دغدغهها و رنج های زندگی را هموار میسازد. او را به آینده و زندگی اش امیدوار میکند. از بحران روحی نجات میبخشد و با مشکلات و سختیها و نا گواریها سازگار مینماید. از ظلمت توهمات و احساس پوچی و بی معنا بودن بیرون میبرد و در شرایط مساعد قرار میدهد.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»[۴۸] و ما موسی را با آیاتمان فرستادیم که؛ قومت را از ظلمتها نجات بده و به سوی نور ببر.
انسان مؤمن و دیندار، خود را بنده خدا و عالم را مخلوق او میداند. مخلوق خدایی مهربان که چتر مهر و لطفش بر همه چیز سایه انداخته است. او مشیت خدا را در همه حال و در هر چیز لمس میکند و با چنین دریافت و احساسی بار مسؤولیت و تعهدی را بر دوش خویش حمل مینماید. همواره درباره عالم احساس مثبت دارد و به همه چیز به دلیل مخلوق و آیه خدا بودن عشق میورزد.
۲-۱-۳-۵-نشاطبخشی به زندگی
دین پناهگاه معنوی در وضعیتهای دشوار و سخت و نشاط بخش و امیددهنده در شرایط آسایش و آرامش است. نیرویی تمام ناشدنی که وقتی همه او را تنها میگذارند، در او نشاط و شور ایجاد میکند. دین از آن جهت که عالمی سرشار از خیر و نیکی به انسان معرفی میکند، مؤمن را در سخت ترین حالتها مملو از لذتی خاص مینماید.
دین در حالت فقر با توکل و در حالت غنا با پرهیز از خودخواهی و طغیان، انسانها را متعادل پرورش میدهد؛ و چنین است که انسان از حالت خشک و بی رمق مادی نجات مییابد و طراوت و مصونیت پیدا میکند.
« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون»؛[۴۹]
هرکس عمل صالح انجام دهد از مرد و زن در حالی که مؤمن است، برای او حیات طیب و دلپذیر فراهم میآوریم.» متقابلا کسانی که از دین و یاد خدا گریزانند، اگر چه غرق در نعمت و رفاه باشند احساس دلتنگی و سختی دارند.
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى؛[۵۰]
هر کس از یاد من روی بگرداند، پس برای او زندگی تنگ و سخت است و روز قیامت او را کور محشور خواهیم کرد.» زندگی با معنویت و به تعبیر قرآن حیات طیب، زندگی به دور از پستی و رذالت و فساد است و آمیخته با نشاط روحی.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم»؛[۵۱]
ای کسانی که ایمان آورده اید، اجابت کنید خدا و پیامبر را وقتی که شما را به سوی چیزی میخواند که به شما حیات میبخشد.
آنچه گفته شد تنها در حیات فردی نیست بلکه شامل حیات جمعی نیز میشود. وقتی که آحاد مردم یک جامعه دارای تعادل روحی و با معنویت بودند، جامعه ای نیکو و مدینه فاضله خواهند ساخت. روابط اجتماعی بر آرمانهایی آسمانی مبتنی خواهد بود و در چنین جامعه ای زندگی به دور از هر گونه احساس ناخوشایند، دلتنگی، نگرانی و نا امنی است.
۲-۱-۴-جامعیت دین
در روایتی از امام صادق «علیهالسّلام» نقل شده است: “خداوند تبارک و تعالی در قرآن توضیح هر چیزی را نازل کرد. -به خداوند قسم- خدا چیزی را فرو نگذاشت که بندگان به آن نیاز داشتند تا اینکه کسی نتواند بگوید ای کاش این در قرآن نازل میشد. بدانید! خداوند آن را در قرآن نازل کرده است.
این حدیث به اضافه احادیث دیگر و نیز آیاتی از قرآن[۵۲] دلالت میکنند بر این که هر چه انسانها به آن نیاز داشته اند در تعالیم دین ارائه شده و در دین همه چیز گفته شده است.
قرآن مجید از تعلیمات جامع به «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْء»[۵۳] «و تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء»[۵۴] تعبیر کرده است.
برای روشن شدن معنای جامعیت دین باید توجه داشت که جامعیت هر چیزی متناسب با خود آن و هدفی که دارد سنجیده میشود. هر چیزی اگر هر آنچه را که لازم دارد، داشته باشد، جامع و کامل است. دین نیز از این اصل مستثنا نیست. جامعیت و کمال دین، به داشتن رهنمودهایی در راستای راهنمایی انسان به مقصد تعیین شده است، که از آنها به هدایت تعبیر میشود…
۲-۱-۵-سهولت دین
دین با رعایت حال نوع مردم تشریع شده و با فطرت انسانها هماهنگ است و بنابراین نمیتواند سخت و رنج آور باشد. اگر دین تکالیف سختی را برای مکلفان تحمیل کند، موجب فرار مردم از معنویت و در نتیجه نقض غرض میشود و نمیتواند به اهداف خود برسد.
فلسفه هماهنگی دین با طبیعت و فطرت انسانها، تربیت آنهاست. سختی و فشار و جبر و اکراه، به دلیل ناسازگار بودن با طبع اولی انسان نتیجه مطلوبی ندارد. خداوند فرموده است:
«ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون»؛[۵۵]
خداوند نخواسته است که بر شما دشواری قرار دهد، بلکه خواسته است تا شما را پاک و طاهر بدارد… .
و در آیه دیگری فرموده است: «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُم».[۵۶]
پیامبر برای آنان پاکیها را حلال و ناپاکیها را حرام میگرداند و از آنان تکالیف مشقت بار و قید و بندهایی را که بر آنها بود، بر میدارد.
آسانی تکالیف دینی به معنای رفع تکلیف و یا به طور کلی نبودن هیچ گونه سختی و دشواری نیست. تکالیف دینی اصولا با زحمت همراه است و انجام آنها در صورتی که دل در گرو آنها باشد و علاقه درونی به آنها تقویت گردد، لذت بخش خواهد بود. رنج اندک، با لذت عبادت به پیشگاه خداوند نه تنها هموار خواهد شد بلکه چنان تحت شعاع بهجت و نشاط بندگی قرار خواهد گرفت که هیچ احساس بدی وجود نخواهد داشت.
به رغم آسانی نوع تکالیف دینی و اصل سهولت برای بندگان در اعمال دینی، ممکن است تکلیف هایی وجود داشته باشد که یا سخت باشد و یا کسانی نسبت به انجام آنها بی رغبت و بی میل باشند. همین احساس بی میلی خود تکلیف را دشوار میکند. خداوند خود از این ناخوشایندی چنین سخن گفته است:
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون»:[۵۷]
بر شما جنگ و جهاد مقرر شده و آن برایتان ناگوار است و چه بسا چیزی را ناگوار بدانید و آن به سودتان باشد و چیزی را گوارا بدانید و آن به زیانتان باشد.
باید توجه داشت که اصل تشریع تکلیف، برای صیقل روح و رشد و کمال است؛ و چنین مهمی بدون زحمت و رنج میسر نمیشود. ناخوشایندی برخی وظایف دینی مانند تمرین های مداوم یک ورزشکار و یا پرهیز بیمار از چیزهایی است که به آنها علاقه مند است و نمی تواند آنها را مصرف کند و یا چیزهایی را باید به مصرف برساند که خوش ندارد و در عین ناخوشایندی، سود و نفع او در پرهیز و یا مصرف آن است. با این همه، سختی تکالیف برای همه نیست و در جایی که سختی تحمل ناپذیر شد تکلیف برداشته میشود؛ و این یک اصل است که هر کسی به اندازه توانش مکلف است.
۲-۱-۶-دینداری
دینداری یعنی تعهد و پایبندی به دین و رفتار بر اساس آن. دینداری از آنجایی که عکس العمل مثبت به دستور خداوند است، وقتی تحقق پیدا میکند که شخص دیندار خود را تنها در برابر خداوند ملزم ببیند و دغدغه انجام وظایفی را داشته باشد که از ناحیه خداوند توصیه شده است.
دینداری التزام قلبی لازم دارد و تنها عمل به ظواهر برای آن کافی نیست. ممنوع بودن تظاهر، ریا، عجب و امثال اینها نشان میدهد که شخص دیندار در صورتی که اعمال دینی را با قصد و نیت نیک و برای خدا انجام دهد از وی پذیرفته میشود و در صورتی که شائبه ریا و غیر خدا در آن باشد دینداری نیست.
دین یک سری شعائر و آداب دارد. میتوان از این شعائر و آداب به پوسته و ظاهر تعبیر کرد. این قبیل امور، غیر از صورت ظاهری، لایه ای درونی دارند و آن تسلیم بودن در برابر خداوند است. اعمال ظاهری علامت و نشانه علاقه درونی به جا آورنده آنهاست. انجام آنها در عین این که میتواند حاکی از اعتقاد درونی باشد، میتواند فریب و نیرنگ و رسم و عادت نیز باشد. دینداری در صورتی صادق است که میان اعمال ظاهری و حقیقت و لایه آنها رابطه و پیوندی عمیق برقرار گردد.
دینداری مراتبی دارد. همه بندگان خدا اشتیاق و علاقه و استعداد یکسانی ندارند. برخی بر اثر استعداد و شوق درونی، تربیت و یا مجاهدت ممکن است به درجات بالایی از دینداری برسند و کسانی هم بنابه دلایلی به آن درجات نائل نشوند. کسی برای دینداری بندگان خدا حق حساب کشی از آنها را ندارد. رتبه بندگی و تعهد در برابر خداوند و میزان آن تنها با خداست. دینداری اگر جلوه ای بیرونی دارد، حقیقتش امری درونی و در نتیجه کمتر آزمودنی است و کسی جز خدا حق ندارد بندگان خدا را از این جهت رتبه بندی کند.
دینداری پایبندی به مجموعه دستورات دین است. همراهی همه آنها با هم اثربخش است. تجزیه دین و پذیرفتن دلخواه بخشی و رد کردن بخشی، دیگر صفت دینداری را ندارد. خداوند از این حالت به کفر یاد کرده است: “آنان که به خدا و پیامبرانش کفر میورزند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیندازند و میگویند به برخی ایمان میآوریم و به برخی کافر میشویم و تصمیم دارند راهی بین این دو پیدا کنند، آنان حقا کافرند.[۵۸]
۲-۲-تعریف فقه و تبیین و ظایف آن
۲-۲-۱- مفهوم فقه
در اصطلاح اصولیون و فقها، فقه مجموعهاى از قوانین، دستورات و امر و نهىهایى است که فقیه، از منابع و ادلّه تفصیلى آن استنباط مىکند و موضع عملى بندگان را در برابر خالق رقم مىزند و به او مىآموزد که چه عکس العملى در مقابل مولاى حقیقىاش داشته باشد.
به بیان دیگر: اگر هدف خلقت انسان، عبودیت است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[۵۹] فقه، هم تعیین کننده راه عبودیت و بندگى و هم به مانند یک معلم آن راه را به
بنده مىآموزد و بر همین اساس به آن «شریعت» و «منهاج» به معناى راه، نیز گفته مىشود.[۶۰]
۲-۲-۲-هدف از علم فقه
انسان بعد از ایمان به خداوند متعال و قبول شریعت اسلام و احساس مسئولیت در برابر پروردگار، از آنجا که در امتثال و اجتناب اوامر و نواهى، خود را بنده خداوند مىخواند، لذا بر خود لازم مىداند که تمامی رفتارها و کردارهایش را بر اساس قانون الهی و شریعت اسلام تنظیم نماید؛ و عقل و اندیشهاش او را وا مىدارد که در همه تصرّفات فردى و اجتماعى خود، تنها بر اساس آن شریعت حکم کند، بدین معنى که خود را ملزم کند که همواره به آن چیزی عمل کند که دینش به او دستور داده است. در این که فلان کار را انجام دهد یا ترک کند و این که بر طبق این روش قدم بردارد یا آن شیوه، باید ببیند که مکتب و مذهبش چه وظیفهاى براى او تعیین کرده است.
پس چون انسان به تنهایى در برابر بسیارى از امور، وظیفه خود را دقیقا درک نمىکند و نمیداند که حکم شرعى آن کدامیک از احکام پنجگانه وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه است، چگونه مىخواهد وظیفه خود را دریابد تا برطبق آن عمل نماید؟
لذا بسیار ضرورى است که علمى ایجاد شود که یارای انسان باشد تا از روی دلیل قادر به تعیین وظیفۀ شرعىاش باشد، از اینجا بود که علم فقه پدید آمد تا عهدهدار این مسئولیت مهم شود.[۶۱]
این نکته به روشنى قابل درک است که علم فقه پس از شناخت خداوند متعال شریفترین و برترین علمهاست؛ زیرا رابطۀ علم فقه نسبت به اعمال و رفتار مردم، از هر علم دیگرى بیشتر و نیرومندتر است. چه بسا بوسیله علم فقه است که اوامر و نواهى خدایتعالى شناخته و امتثال مىشوند.