هر جامعهای در دنیای امروز بخش مهم و قابل توجهی از توانایی خود را مصروف تامین سلامت زندگی اجتماعی میکند و یکی از مهمترین ابعاد سلامتی زندگی اجتماعی و فردی، تلاش برای پیشگیری ازوقوع جرم است. برنامهریزان در کشورهای مختلف تمرکز اساسی بر حوزه پیشگیری از جرم دارند. به طوری که مکتب های مختلف جرمشناسی و پیشگیری از بزهکاری رویکردهای متفاوتی را در این زمینه در پیش گرفتهاند.
ب: جایگاه آموزش و پرورش در پیشگیری از جرم رشد مدار
یکی از اساسیترین بخشهای پیشگیری رشدمدار، توجه به جایگاه آموزش و پرورش در پیشگیری از جرم است. سرمایهگذاری جدی و اساسی در کشورهای مختلف در باره پیشگیری از جرم صورت گرفته است. از لحاظ نظری اینکه آموزش و پرورش چه جایگاهی را در عرصه پیشگیری از جرم میتواند داشته باشد، به این صورت قابل تبیین است. اساسا ارتکاب جرم یعنی نقض هنجارهای اجتماعی، بروز رفتار ناهنجار از فرد و انحراف از معیارهای مقبول اجتماعی. این خمیر مایه اولیه جرم است. اینکه فردی مقررات اجتماعی را نقض میکند بعد در نوع شدید خود نقض مقررات کیفری تلقی میشود.
به عبارت بهتر جرم، نقض آن دسته از مقررات اجتماعی است که جامعه برای آن ضمانتاجرای کیفری پیشبینی کرده است و آن رفتار را در حقیقت با مجازات جزا میدهد. حالا چگونه میشود که فردی ارزشهای اجتماعی را یاد میگیرد، آنها را درونی میکند ودر نهایت خود را با این ارزشهای اجتماعی وفق میدهد و در نتیجه مرتکب جرم نمیشود؟ براساس توالد و تناسل انسانهای جدیدی وارد جوامع میشوند و به عنوان اعضای جدید جامعه باید ارزشهای جامعه به آنان آموزش داده شود و باید آنان این ارزشهای اجتماعی را یاد بگیرند و در خود درونی کنند. یعنی علاوه بر اینکه آن ارزشها را یاد میگیرند، آنها را بپذیرند و اجرا کنند.
در این جا اولین نهادی که میتواند در انتقال ارزشهای اجتماعی به اعضای جدید جامعه موثر باشد، خانواده است که طبیعتا کودک زمانی که به دنیا میآید، اولین محیط اجتماعی که وی در آن پا میگذارد، خانواده است. در این گروه کوچک اجتماعی کودک ارزشهای اجتماعی را در قالب رفتار، گفتار و عملکرد پدر و مادر و به طور کلی سلوک زندگی خانوادگی را یاد میگیرد. اما از آنجایی که اصولا ممکن است پدر و مادر در زمینه تعلیم و تربیت متخصص نباشند و شاید حتی خود پدر و مادر طفل ارزشهای اجتماعی را ندانند یا به آنها عمل نکنند و یا شخصیت آنان یک شخصیت ساختهشده و کاملی نباشد که عمدتا هم خانوادهها در جامعه ما اینگونه هستند، بزرگ می شوند، به سن ازدواج میرسند و ازدواج میکنند و اسمشان پدر و مادر میشود، بدون اینکه از توانایی لازم برای پدر و مادر بودن برخوردار شوند. یعنی قابلیتها و مهارتهای لازم برای پدر و مادر بودن را آموزش ندیدهاند.
نخست این که، پدر و مادر تخصص لازم برای تربیت و آموزش کودکان خود را ندارند و دوم این که روش انتقال مفاهیم اجتماعی به کودکان را ندانند و از طرف دیگر خودشان دارای سطوح مختلف تربیتی و آموزشی بودهاند. مثلا فرض کنید که پدر و مادر شخصی سطوح بالای تحصیلی را طی کرده است. در این صورت فرزند زیرنظر این دسته از والدین بزرگ میشود و ارزشهای اجتماعی را به گونهای خاص از آنان دریافت میکند و در عمل آنان میبیند. از طرف دیگر ممکن است کودکی باشد که از والدین بیسواد متولد شده باشد. وی بزرگ می شود و جامعهپذیری خاص دیگری را تجربه می کند. به همین خاطر دولتها و جوامع برای آنکه یک ساز و کار واحد و منظمی برای انتقال ارزشهای اجتماعی به کودکان فراهم کنند، نهادی را به نام آموزش و پرورش تعریف کردهاند آموزش و پرورش هم این وظیفه را دارد که ارزشهای اجتماعی را به کودکان و نوجوانان منتقل کند. شاید مهمترین اثر آموزش و پرورش را این بدانیم که دولتها آن را به عنوان راهکاری برای انتقال ارزشهای اجتماعی به نسل جدید مقرر کردهاند. [۹۲]
در قانون تاسیس آموزش و پرورش در کشور ما نیز به خوبی معین شده است که هدف از آموزش و پرورش صرفا اینکه کودکان خواندن و نوشتن یاد بگیرند، نیست.
این موضوع در ماده ۱ قانون تاسیس آموزش و پرورش آمده است و در آن بر این موضوع تاکید شده است که رساندن کودکان از لحاظ شکوفایی استعداد و تواناییها به حدی که به عنوان یک فرد موثر بتوانند در جامعه ایفای نقش کنند، یعنی وظیفه تعلیم و تربیت به عهده آموزش و پرورش گذاشته شده است. در ماده ۱ قانون اهداف و وظایف آموزش و پرورش در کشور ما تصریح شده است که هدف و در واقع مسئولیت آموزش و پرورش علاوه بر سوادآموزی، رشد فضایل اخلاقی، تزکیه در دانشآموزان، تبیین ارزشهای اسلامی و پرورش دانشآموزان براساس آنها، شناخت، شکوفا کردن و پرورش استعدادهای دانشآموزان، تقویت روحیه تحقیق و ابتکار و فعالیت، توجه نداشتن صرف به مدارک تحصیلی از جمله اهداف آموزش و پروش تبیین شده است.[۹۳]
در رابطه با پیش گیری از بزهکاری و آموزش و پرورش و مدرسه مطالب زیادی قابل بحث است اما به اختصار به مواردذیل اشاره می شود که در این حوزه باید مورد توجه قرار گیرند:
۱- آموزش باید همراه با پرورش باشد تا شاگردان ضمن کسب علم و تخصص افرادی با فرهنگ و شخصیت بار آیند و منافع اجتماعی را به منافع شخصی خویش مقدم بشمارند.
۲- نقش مدرسه آموزش است و این آموزش باید شامل درس زندگی برای آینده نیز باشد.
۳- در مدارس باید حس سازگاری و روحیه اجتماعی افراد را پرورش داده و آنها را برای احترام گذاشتن به حق و حقیقت، فداکاری به خاطر افراد دیگر مخصوصاً به خاطر جامعه آموزش دهند.
۴- همکاری های خانه و مدرسه را باید به صورت فعال درآورد، زیرا از این راه است که می توان آموزش و پرورش را به صورت یک اقدام اجتماعی درآورد.
۵- باید مدارس پشتیبانی و همکاری والدین را در ایجاد وحدت و هماهنگی بین ارزش های تربیتی خانه و مدرسه و همچین در برنامه ریزی برای مواجهه با مشکلات کودکان و نوجوانان به دست بیاورند.
۶- برای تشخیص و شناخت مسائل آموزش و پرورش باید از همه دست اندرکاران آموزش و پرورش کمک گرفت با انجام تحقیقات و مطالعات وسیع در مورد نیازها و مسائل جوانان در رفع مشکلات کوشید.
۷- باید برای رفاه حال معلمان اقدامات مفیدی صورت گیرد تا گرفتاری های زندگی آنان اختلالی در انجام وظایف شان به وجود نیاورد.
ج: برنامههای تربیتی مدارس ونقش آن در پیشگیری از جرم
اگر جامعهای علاقهمند به حفظ نوجوانان و جوانان خود در برابر آلودگی به مواد مخدر باشد،باید نظام آموزشی سالم و سازندهای برای آنان ایجاد کند.
در نظام آموزشی فعلی تمرکز اصلی برفراگیری و رشد تحصیلی دانشآموزان است تا جنبهه ای دیگر شخصیت آنان.بهطور کلی در مدارس مسائل اساسی آموزش و پرورش،که نمونههایی از آن را در ادامه میآوریم،به دست فراموشی سپرده شده است
-ایجاد تعامل میان رشد تحصیلی و رشد شخصیتی دانشآموزان.
-کاهش میزان فشار برای پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و مقابله با شبح ترس و اضطراب که عموما بر فضای تحصیلی سایه میافکند.
-پرورش احساس ارزشمندی در کودکان،یعنی القای این مطلب به آنان که برای خود، خانوادهء خود،و جامعهء خود افرادی باارزشاند و ارزش آنان خیلی برتر و بالاتر از آن است که به سوء مصرف این مواد روی آورند و وقت خود را با اینگونه مسائل تلف کنند.
فرض کنیم که مدارس ما(دبستان،راهنمایی.دبیرستان)از نظر آموزش مهارتهای علمی مانند خواندن، نوشتن، فیزیک، شیمی، ریاضیات و تاریخ هیچ اشکالی نداشته باشند و این دروس را به خوبی به دانشآموزان بیاموزند.در آن صورت هم کسب این مهارتها به خودی خود کافی نیست و باید با پرورش قوای دیگر همراه باشد.علاوه بر سه موردی که گفتیم در تعلیم و تربیت نوجوانان نقش اساسی دارند،بلوم توجه به نکات زیر را برای رشد شخصیت جوانان واجب و ضروری میداند.
۱-به دانشآموزان کمک کنیم که خودشان را بشناسند.
۲-به آنان بیاموزیم که برای خود و دیگران احترام قائل شوند.
۳-به آنها کمک کنیم که در اعمال و رفتار خود احساس مسئولیت کنند.
۴-آنها را به نفوذ عوامل اطراف آگاه سازیم.
۵-به آن کمک کنیم تا مجموعه ارزشهای شخصی برای خود تشکیل دهند.
۶٫به آنها بیاموزیم که چگونه در بعضی کارها هوشیارانه و بیواهمه خطر کنند.
۷-به آنان راه اتخاذ تصمیمات مهم و اجرای آنها را یاد دهیم.
۸-اصول اولیهء روانشناسی را به آنها بیاموزیم تا در یادگیری و حل مسائل توانایی بیشتری بیابند و در ایفای نقشهای محوله موفقتر باشند.
۹-از قدرت نفوذ همسالان آگاهشان سازیم تا خود بتوانند مستقلا اداره امور خویش را به دست گیرند.
۱۰٫آنان را عادت دهیم که ورزش و بدنسازی را از مدرسه شروع کنند.
۱۱٫به آنها کمک کنیم تا مهارتهای ارتباطی لازم(گوش کردن،صحبت کردن،خواندن، نوشتن و محاسبه)را کسب کنند.
۱۲٫برنامههای مدارس را مطابق با توانایی کودکان و مناسب دنیایی که با آن رو به رو خواهند شد طرحریزی کنیم.
۱۳٫به دانشآموزان کمک کنیم که طبیعت زیانآور مواد اعتیاد آور را بشناسند و از وابستگیهای بدنی روانی و اجتماعی به آن اجتناب کنند.
۱۴٫به دانشآموزان اهمیت تحصیل و کسب دانش را گوشزد کنیم و آنان را از ارزشی که اجتماع برای تحصیل کردهها قائل است،آگاه سازیم.[۹۴]
بند سوم: نقش رسانه های گروهی در پیشگیری از وقوع بزه
نقش رسانههای همگانی در انتقال آموزههای زندگی جمعی به مخاطبان، مورد تصدیق نظریهپردازان علوم اجتماعی قرار دارد. صاحبنظران و پژوهشگران جرمشناسی نیز به نوبه خود با تبیین نظری یا بررسی موردی رابطه جرم و رسانه، از دو منظر جرمخیزی یا پیشگیری از وقوع جرم به این موضوع پرداختهاند
- رسانههای گروهی، جرمزا یا جرمزدا؟
جرمشناسان وسایل ارتباط جمعی را ذیل عوامل اجتماعی یا محیط (انتخابی یا اتفاقی) جرم بررسی کرده بر نقش دوگانه آن در وقوع جرم یا پیشگیری از آن تأکید دارند.
الف: ماهیت نقش رسانه های گروهی در پیشگیری از بزهکاری در استراتژی رشد مدار
به اعتقاد یکی از جرمشناسان مطبوعات و نشریهها که در پرورش و یا انحراف افکار عمومی نقش مهمی را ایفا مینمایند، بهترین وسیله برای روشن شدن اذهان و تلفیق افکار و عقاید مورد نظراند. وی در مورد سینما، رادیو و تلویزیون نیز نظر مشابهی دارد.
راب وایت وفیونا هینس نیز از تأثیر فراوان رسانههای گروهی در مورد نحوه برداشت و استنباط افراد جامعه از جرم یاد میکنند. آنان با وجود انتقاد از نقش رسانهها در ایجاد برداشتهای عامهپسند از جرم و جوسازی در معرفی جرم مینویسند: رسانههای گروهی نه تنها در شکل دادن تعاریف از جرم و کنترل کردن جرایم تأثیر دارند، بلکه در عین حال در مورد ایجاد تغییرات قانونی لازم و نیز اجباری کردن دوباره برخی از شیوههای حفظ نظم نقش مهمی را ایفا میکنند.
به عبارت دیگر یکی از موضوعاتی که از منظر افزایش جرم در جامعه مورد توجه جرم شناسان و جامعه شناسان قرار گرفته، انعکاس مستقیم خشونت در برنامه ها و مطالب رسانههاست.