تا وطن را سر افرازی ببخشیم، و آن را آباد کنیم.
به پا خیزید و بالاروید ، عزتتان جاودان و بلند است .
وطن جایی است که محبوبی به زبان من سخن می گوید و من نمی دانم .
وطن من جایی است که قلبی برایم می تپد ، و به واسطه آن پرچم من پهن و گسترده می شود .
ای جوانان به پا خیزید ، امروز روز قیام است .
تا وطن را سر افرازی ببخشیم، و آن را آباد کنیم.
به پا خیزید و بالاروید ، عزتتان جاودان و بلند است .
درسال ۱۹۲۸م تقریبا حرکتهای قومی و وطنی در شعر ابراهیم رکود موقتی یافت که با قصیده
« الثلاثاء الحمراء» به سال ۱۹۲۹م بار دیگر اوج گرفت . طوقان این شعر را در وصف اعدام
سه شهید زنده یاد « فؤاد حجازی » ، « محمد جمجوم » و« عطا الزیر» سرودکه ازپنج قسمت
تشکیل می شود : مقدمه ، ساعت اول ، ساعت دوم ، ساعت سوم ، و خاتمه .
واما مقدمه : درچهل بیت سروده شده و شاعر در آن از شرارت و زشتـی حکم اعدامی کـه
حکومت ستمگر وقت بر علیه کسانی کـه در راه حق مبارزه مـی کردند صادر کرد ، سخن
می گوید . ( ابو حاقه ، ۱۹۷۹م ، ص ۲۷۸)
الثلاثاءُ الحمراء
مقدمه
لمّا تعرَّضَ نجمُک المنحوسُ و ترنَّحَت بِعُری الحِبالِ رؤوسُ
ناح الأذانُ و أعوَلَ الناقوسُ فاللیل أکدرُ ، وَ النّهارُ عَبوسُ
طفِقت تثورُعواصفُ وَ عَواطِفُ
و الموتُ حیناً طائفُ أو خاطِفُ
والمِعوَلُ الأبدیّ یُمعِنُ فی الثری لِیَرِدَّهم فی قلبِها المتحجّرِ
یوم ٌ أطلَّ علی العصورِ الخالیه وَدَعا : « أ مرَّعلی الوَرَی أمثالیَه؟»
فأجابَهُ یومٌ : « أجل أنا روایَه لحاکم التّفتیش ، تلکَ الباغیه
وَ لقد شهدتُ عَجائبا وَ غرائبا
لکنّ فیکَ مصائبا وَ نوائبا
لم ألقَ أشباهاً لها فی جَورِها فاسأل سوایَ وَ کم بها مِن مُنکَرِ
* * *
و إذا بیومٍ راسفٍ بقیودِهِ فأجابَ ، و التاریخُ بعضُ شهودِه ،:
«أُنظُرإلی بیض الرَّقیق وَسودِهِ مَن شاءَ کانوا مُلکَهُ بنقودِهِ
بشر ٌ یُباعُ و یُشترَی فتحَرَّرا
وَمشَی الزّمانُ القهقرَی فیماأری
فسمعتُ مَن مَنعَ الرَّقیقَ وَ بیعَهُ نادَی علی الأحرارِ یا مَن یشتری!»… ( ابراهیم
،۲۰۰۵ م، ص۲۷۴)
وقتی ستاره بد اقبالیت روی گرداند و مخالفت ورزید ، و سرها بر ریسمانهای عریان لرزیدند ،
أذان فغان و شیون سرداد و ناقوس فریاد بر آورد ، شب تیره و تار شد و روز گرفته و عبوس ( مسجد وکلیسا
و شب و روز عزادار شدند ).
گردبادها و عاطفه ها شروع به قیام کردند .
و مرگ گاهی در حال دور زدن و گاهی دزدیدن است .
و کلنگی جاودان در خاک فرو می رود تا آنها را به قلب سنگی زمین باز گرداند .
روزی ، که بر عصرهای سپری شده گذشته بود ، فریاد بر آورد : آیا تا کنون روزی همانند من بر مردم
گذشته است ؟!
و روزی ، به اوپاسخ می دهد : « بله در حالی که من راوی حاکم ستمگرتفتیش هستم ،
امور عجیب و غریبی مشاهده کردم .
که برای تو مصیبتها و دردها است .
ومن هیچ ستمی را شبیه آن ندیدم ، پس از کسی غیر از من بپرس و ببین چقدر آن را زشت می شمارد .
* * *
و از روزی ، که در بندش بسته و اسیر بود ، پرسیدم و او در حالی که تاریخ شاهد راستی سخنش بود جواب
داد :
به برده های سفید و سیاه نگاه کن ، هرکس بخواهد آنها را با پولش در زمره ملک خود در می آورد .
انسانی که خرید و فروش می شود ، رها شد .
و زمان به قهقری رفت ( به عقب بازگشت ) ، در آنچه که من می بینم .
و از آن کسی که برده داری و و فروشش را منع می کرد شنیدم در میان آزادگان فریاد می زند ، چه کسی
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره نقد صورت و معنی در شعر ابراهیم طوقان- فایل ۱۲