فرهنگ سازمانی در پژوهش حاضر عبارتست از چهار ویژگی اصلی[۸] سازمان یعنی، درگیر شدن[۹] ، سازگاری[۱۰] ، یکپارچگی[۱۱] و مأموریت[۱۲]و ۱۲ شاخص شکل دهنده این ابعاد که مدل قیاسی تحقیق را تشکیل می دهند.
۱-۹ محدودیت های تحقیق
فقدان منابع غنی و محتوایی مربوط به مدل سنجش فرهنگ سازمانی دنیسون در متون فارسی.
عدم وجود پیشینه تحقیق در باب موضوع تحقیق.
پایین بودن سطح تحصیلات در شرکت فراورده های نسوز پارس که این مساله، تفهیم بسیاری از مولفه ها ی فرهنگی مدل را با دشواری مواجه می کرد.
مشکل جلب اعتماد کارکنان در زمینه پاسخگویی به سوالات پرسشنامه تنظیمی و از بین بردن حساسیت و مقاومت کارکنان در پاسخگویی به سوالات.
فصل دوم: ادبیات تحقیق
۲-۱مقدمه
در این فصل به فرهنگ به طور عام و سپس به فرهنگ سازمانی به طور خاص پرداخته می شود. مفاهیم، تعاریف، ویژگیها و تاثیرات فرهنگ به طور عام و فرهنگ سازمانی به طور خاص مورد توجه قرار می گیرد. تعدادی از الگوهای فرهنگ سازمانی بررسی می شود و در انتها مدل دنیسون به عنوان الگوی نظری تحقیق تشریح می گردد.
۲-۲ تعریف فرهنگ
از فرهنگ متجاوز از ۱۶۰تعریف ارائه شده که برخی از این تعاریف به تعریف لی و عام این مفهوم و برخی دیگر به تعریف اختصاصی آن پرداختند. (ایران زاده، ۱۳۷۷) فرهنگ، واژه محبوب پژوهشگران رشته مردم شناسی است. این واژه از اواخر قرن نوزدهم، توسط تایلر[۱۳] (۱۹۱۷- ۱۸۳۲) مردم شناس شهیر انگلیسی به ادبیات علوم انسانی اضافه شده است. امروزه این واژه چنان گسترش یافته که انسان شناسی فرهنگی به عنوان یکی از مبانی علوم رفتاری، شناخته می شود.
واژه کولتور (در زبان فرانسوی) و کالچر[۱۴] (در زبان انگلیسی) و اصطلاح ثفاقه (در زبان عربی) را جامعه شناسان معادل فرهنگ قرار داده اند. در این مورد مقصودی (۱۳۷۶) چنین توضیح می دهد :” کولتور از نظر ریشه لغوی در معنی کشت و زرع به کار می رود و در ادبیات فرانسه معنی این کلمه از پرورش گیاهان به پرورش حیوانات و بالاخره پرورش انسان تعمیم داده می شود ثقافه نیز از ریشه لغت عربی ثقف، به معنای ماهر شدن، آموختن و یافتن آمده است.”
در فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ عبارتست از دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت. در زبان فارسی، واژه فرهنگ از دو بخش «فر» که پیشاوند است و در فارسی هخامنشی و اوستا به صورت «فرا» به معنی «پیش» آمده است، و «هنگ» از ریشه اوستایی «ثنگ» به معنی «کشیدن» و با پیشاوند «آ» به معنی «قصد و نیت» تشکیل شده است.
تفاوت رفتار انسان ها ریشه در ناهمسانی فرهنگ آنان دارد. (جورج هومان[۱۵]،۱۹۵۰). به دیگر سخن، انسان را باید موجودی فرهنگی به شمار آورد که رفتار وی به پیروی از هنجارهای نهانی در زمینه رسمی و غیر رسمی فرهنگ کارگردانی می شود.فرهنگ واژه ای است که کاربرد اصلی آن در دو زمینه است. در یک زمینه «فرهنگ[۱۶]» در گسترده ترین معنی می تواند به فرآورده های تمدنی پیچیده و پیشرفته اشاره داشته باشد که در چنین معنایی به چیزهایی مانند ادبیات، هنر و فلسفه، دانش و فن شناسی باز میگردد و آشنایی و برخورداری از ظرافتهای زندگی و قدرشناسی و خشنودی برگرفتن از آنها را نمایان می سازد. از این رو، فرهنگ در این معنی به فرهیختگی انسان اشاره دارد و آموختنیهای وی را نمایان می سازد.
در زمینه دیگر «فرهنگ[۱۷]» از سوی مردم شناسان و دیگر کسانی که انسان را بررسی می کنند، به کار می رود و در این معنی به آفریده های اندیشه، عادات و اشیاء مادی اشاره دارد که در پی انباشت آنها سازگاری و پیچیدگی بین انسان و محیط طبیعی وی پدید می آید. درمعنی نخست جدایی بین انسان ناآموخته یا بی فرهنگ با انسان آموخته یا با فرهنگ است، در حالی که در معنی دوم جدایی بین انسان و دیگر گونه های جانوران است.
فرهنگ لغات “وبستر” فرهنگ را مجموعه ای از رفتارهای پیچیده انسانی شامل افکار، گفتار، اعمال و آثار هنری و توانایی انسان برای یادگیری و انتقال به نسل دیگر، تعریف می کند.
«کروبر»[۱۸] و «کلوکهان»[۱۹] در حالی که بیش از یکصد و پنجاه تعریف برای فرهنگ بر شمرده اند، سرانجام تعریفی ترکیبی به این شرح پدید آورده اند: «فرهنگ در برگیرنده الگوهای آشکار و پوشیده ای از رفتار و برای رفتار است که از راه نمادها که دست آورد نمایان گروه های انسانی است ، آموخته می شود و انتقال می یابد ». هسته ضروری فرهنگ از اندیشه های سنتی و به ویژه ارزشهای پیوسته به آنها تشکیل می یابد . نظامهای فرهنگی می توانند، از یک سو نتیجه و پی آمد کنش باشند از سوی دیگر، عناصر تعیین کننده کنش بیشتر قرار گیرند (طوسی، ۱۳۷۲).
ساموئل کینگ[۲۰] فرهنگ را عبارت از کلیه کوششهای اعضاء یک جامعه برای انطباق با هنجارهای محیط (طبیعی یا اجتماعی) می داند.
روت بندکت[۲۱] (۱۹۵۹) فرهنگ را «یک الگوی اندیشیدن و عمل کردن» می داند که در همه کوششهای مردمی دیده می شود و آنان را از دیگر مردمان باز می شناساند. از بعدی دیگر، لوی اشتراوس[۲۲] فرهنگ را یک نظام نمادی مشترک می داند که آفریده ذهن انسان است. «براسلاو مالنیوسکی» فرهنگ را شامل مجموعه ای از لوازم و ابزار و همچنین آداب و عادتهای جسمانی و ذهنی می داند که گونه ای مستقیم یا غیر مستقیم برای تأمین نیازهای انسان به کار گرفته می شوند بر پایه این تعریف همه عناصر فرهنگی باید در کار باشند و فعالانه و کارامد به وظیفه های خود بپردازند تا نیازهای انسان را به شیوه ای برتر از هر گونه سازگاری سر راست با پیرامون تأمین نماید.
فرهنگ مجموعه ای از اندیشه ها، پاسخهای شرطی، والگوهای رفتار عادی، و یک پدیده روانی– اجتماعی است که با میراث اجتماعی برابر بوده و برای آن دو وظیفه در نظر می گیرد. «فرهنگ به انسان یاری می دهد تا با جایگاه خود در جامعه و در پیوند با پیرامون طبیعتش سازگاری پیدا کند».
«کروبر» در حالی که فرهنگ را به حیات در برابر ماده همانند می کند، می گوید «فرهنگ شامل سخن، دانش، باورها، آداب، هنر و فن شناسیها، آرمانها ودستورهایی است که ما از دیگران، از بزرگانمان، و از گذشته می آموزیم و خود می توانیم چیزی بر آن بیفزاییم».
«پتی گرو[۲۳]» فرهنگ را نظامی از معانی می داند که به گونه ای آشکار و جمعی دریک گروه معین و در زمان مشخص پذیرفته شده و بر پایه آنها کنش و رفتار صورت می گیرد. این نظام معانی که در برگیرنده اصطلاحات، قالبها، مقوله ها و انگاره هاست موقعیت انسان را برای وی تعبیر و تفسیر می کند و به وی درباره آنچه واقعیت شمرده میشود احساس پیوسته و پایداری می بخشد و سوگیری کلی او را بر پا می دارد. بدین سان، می توان گفت که فرهنگ وسیله ای برای خودشناسی و جهان شناسی است و معنی بخش هستی انسان است.
فرهنگ پناهگاه روانی- اجتماعی آدمی است و رفتار او را در گروه راهنمایی و یاری می کند. فرهنگ سرچشمه ای است که ار درون آن، به گونه ای که گفته شد باورها، بینشها، نظامهای اعتقادی، افسانه ها، نمادها، زبانها، و آیینها پدید می آیند. در این معنی هرگز نمی توان پذیرفت که برخی از فرهنگها از دیگران بهتر یا نیرومند تر یا ناتوان ترند. آنچه بی گمان در خور پذیرش است آن است که ادراکهای فرهنگی با یکدیگر متفاوتند و این تفاوتها به ناهمسانی رفتار مردمان می انجامند .
«ادگارشاین» فرهنگ را «الگویی از مفروضات بنیادی می داند که در فراگرد تجربه رویارویی با دشواریهای نهفته در سازگاری بیرونی و یکپارچگی درونی، از سوی گروهی معین ساخته، کشف شده، یا پدید آمده است این الگوی مفروضات چنان به خوبی پاسخ نیازها را می دهد که به درست بودن آنها تعیین حاصل می شود و از این رو، آنها را به نام شیوه ای درست ادراک کردن، اندیشیدن، و احساس کردن آن دشواریها به اعضای تازه می آموزند».
بی گمان نکته ای که در مورد فرهنگ باید پذیرفت آن است که انسان فرهنگ را می آفریند و فرهنگ هم انسان را می سازد. فرهنگ به انسان یاری می دهد تا اندیشه های پایدار و ثابتی را بیاموزد و در قالب گروه های پیچیده ای که دارای وظیفه های جداگانه و ویژه هستند، سامان یابد. اندیشه های ثابت و پایدار پس از آنکه در ذهن جای گرفتند، دگرگون کردن آنها دشوار است . ولی از آنجا که سرشت رفتار انسان واکنشی است او میتواند در برابر عناصر فرهنگی که به او عرضه می شوند پاسخ گوید، یعنی می تواند از وی خواست آنها را واپس بزند یا دگرگون سازد.
۲-۳ ویژگیهای فرهنگ
از بررسی های بی شماری که از فرهنگهای جداگانه به عمل آمده است . چنین بر می آید که به رغم گونه گونی و تفاوتها، همه فرهنگها درای ویژگیهایی هستند که در میان آنها همگانی است و این ویژگیها را می توان با روش های علمی بازکاوی نمود. پاره ای از این ویژگیها را می توان چنین بر شمرد. (جرج پیتر مرداک و داگلاس[۲۴]، ۱۹۶۹):
۱- فرهنگ آموختنی است:
فرهنگ خصوصیاتی غریزی یا ذاتی نیست و نمی توان آن را از راه زیستی به دیگران منتقل کرد فرهنگ از مجموعه ای از عادتها پدید می آید. به سخن دیگر فرهنگ نظامی از گرایشهایی است که برای آشکار ساختن واکنش افراد انسانی در سراسر زندگی پس از زاده شدن آموخته می شود.
۲- فرهنگ اجتماعی است:
عادتهای فرهنگی نه تنها آموخته می شوند و در طول زمان به دیگران منتقل می گردند ، بلکه ریشه های اجتماعی دارند و شماری از مردم که در گروه ها و جوامع زندگی می کنند و در آن شریکند و بر پایه همین ریشه اجتماعی نوعی همنواختی و همگونی نسبی در آن به چشم می خورد. به سخن کوتاه، این عادتها را باید عادتهای اجتماعی به شمار آورد. عادتهایی که اعضای یک گروه اجتماعی در آنها شریک هستند، فرهنگ آن گروه را پدید می آورند.
۳- فرهنگ پدیده ای ذهنی و ادراکی است:
تا اندازه زیادی، عادتهای گروهی که فرهنگ از آنها پدید می آید. به صورت هنجارها یا الگوهای رفتاری آرمانی ذهنی می شوند ، یا در کلام می آیند . بنابراین ، تا اندازه ای، سودمند است که فرهنگ را یک امر ذهنی و نمادی بدانیم و یک عنصر آن را اندیشه مقبول سنتی به شمار آوریم که از سوی اعضای گروه یا پاره گروه ها پذیرفته می شود، زیرا گونه ویژه ای از رفتار (آشکار، کلامی یا ضمنی) با یک پیشینه جا افتاده سازگار است.
۴- فرهنگ خشنودی بخش است:
فرهنگ همواره ، و به ضرورت ، نیازهای بنیادی زیستی و نیازهای قانونی برخاسته از آنها را برآورد می سازد . فرهنگ از عادتها ساخته شده است و عادتها تنها تا زمانی که خشنودی می آفرینند، پایدار می مانند. خشنودی و کامیابی، عادتها را نیرو می بخشد و آنها را پایدار می سازد و ناکامی ناگزیر به نابودی و از میان رفتن آنها می انجامد. از این رو، عناصر فرهنگ تنها تا زمانی که به افراد یک جامعه خشنودی نهایی می بخشند، و نوعی چیرگی دلپسند لذت بر رنج فراهم می آورند، می توانند پایدار بمانند.
۵- فرهنگ سازگاری می یابد:
فرهنگ دگرگون می شود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است. فرهنگ، در سراسر زمان، رو به سوی سازگاری با پیرامون جغرافیایی خود دارد. همچنین فرهنگ از راه وام گیری و سازمان دادن، با پیرامون اجتماعی مردمان نزدیک و همسایه سازگاری پیدا می کند. همچنین فرهنگ تمایل دارد تا با خواهشهای زیستی و روان شناختی سازواره انسانی سازگاری یابد .
۶- فرهنگ یگانه ساز است:
به عنوان یک پی آمد فراگرد سازگاری، عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیکری یکپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند. یکپارچه سازی به زمان نیاز دارد و پیش از آنکه یک فراگرد سازگاری کامل گردد، دگرگونیهای دیگر پدید می آید و در نتیجه همواره چیزی به نام «پس ماندگی فرهنگی» تحقق پیدا می کند.
۲-۴ انواع فرهنگ
صاحب نظران و فرهنگ شناسان، برای فرهنگ انواع یا سطوح مختلفی را ذکر می کنند و مبانی متفاوتی را برای تقسیم بندی در نظر می گیرند. یکی از تقسیم بندی ها بر مبنای دامنه شمولیت زمانی وجامعه تحت پوشش می باشد. دراین تقسیم بندی انواع فرهنگ عبارت است از:
۱- فرهنگ ملی
۲- فرهنگ عمومی
۳- فرهنگ تخصصی
۴- فرهنگ سازمانی
فرهنگ ملی: فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک اند و به عنوان عامل مؤثر در تعیین هویت ملت ها قلمداد می شود.
فرهنگ عمومی: فرهنگی است که وجوه مشترک زیادی با فرهنگ ملی دارد ولی در مظاهر فرهنگی با تغییرات متناسب با شرایط و مقتضیات محیطی همراه است. به یک معنا فرهنگ عمومی، ظهور ونمود فرهنگ ملی در دوره های زمانی کوتاه مدت وتحت تأثیر شرایط زمانی است. عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومی مشترک اند.
فرهنگ تخصصی: فرهنگی است که بخشی از افراد یک جامعه براساس حرفه و تخصص و حوزۀ شغلی خویش در آن مشترک اند.
در این تحقیق به فرهنگ سازمانی به طور مبسوط پرداخته خواهد شد.
۲-۵ تعریف فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی با آن که پیشینه ای دراز دارد، ولی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و بویژه درقلمرو و بالندگی سازمانی و رفتار سازمانی راه یافته است. از ترکیب دو واژه و یا مفهوم «فرهنگ» و «سازمان» اندیشه تازه ای پدید امده است که هیچ یک از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد .
بررسی فرهنگ سازمانی در شرکت فراورده های نسوز پارس بر اساس مدل دنیسون