فصل اول
کلیـــات پژوهـــش
۱-۱ مقدمه
۲
فصل اول: کلیات پژوهش
امروزه اختلالات خوردن [۱](ED) یکی از مورد توجهترین اختلالات روانی/ روانتنی [۲] به شمار میرود. این دسته از اختلالات باعث ایجاد اشکال در سلامت جسمی و عملکرد روانی میشوند و کیفیت زندگی فرد مبتلا را مختل میکنند و همچنین ممکن است سبب افزایش مرگ و میر شوند ( دالی، جنکینس[۳]، ۲۰۱۱ ). این اختلالات به سه شکل بیاشتهایی عصبی[۴] پرخوری عصبی[۵] و شکل بینابینی به نام Bing-eating وجود دارد. گرچه در حال حاضر دانش ما در خصوص پاتولوژی این اختلالات محدود است ولی زمینه های ژنتیکی، ویژگیهای فردی، عوامل اجتماعی-فرهنگی، تبلیغات و رسانه ها، دوستان و خانواده از عوامل مهم بروز آنها یاد شده است ( گلدن[۶]، ۲۰۰۳).
باور عمومی بر این است که اختلالات خوردن مربوط به جوامع غربی است که تاکید فراوانی به تناسب اندام میشود ولی گذر اپیدمیولوژیک و ترویج فرهنگ غرب سبب شده است که بتدریج شاهد افزایش این اختلالات در کشورهای شرقی مثل ژاپن، پاکستان و ایران باشیم (گلدن ۲۰۰۳ ، سوماتسو[۷]، ۱۹۸۵، مومفورد[۸]، ۱۹۹۲).
اخیرا مطالعاتی در ایران در خصوص اختلالات خوردن صورت گرفته است. نوبخت و همکاران (۲۰۰۰ ) شیوع اختلالات خوردن به شکل بیاشتهایی عصبی و پرخوری در دختران ۱۵-۱۸ ساله تهران را به ترتیب ۹/۰ و ۲/۳ درصد گزارش نمودند. مطالعه دیگر، شیوع این دو را در دانشجویان دانشگاه آزاداسلامی به ترتیب ۸/۱ و ۸/۷ درصد و به طور کلی ۵/۲۱ درصد از دانشجویان را در معرض خطر اختلالات خوردن گزارش نمود ( صفوی، محمود، روشندل، ۲۰۰۹).
۱-۲ بیان مسأله
۳
فصل اول: کلیات پژوهش
اختلالات خوردن از اختلالات سخت و ناتوانکننده روانپزشکی هستند که به صورت اختلال در رفتارهای خوردن و تصویر بدنی تعریف میشود. بی اشتهایی عصبی[۹] و پراشتهایی عصبی[۱۰] دو شکل عمده از اختلالات خوردن هستند. هردو اختلال شامل دلواپسی افراطی از وزن، شکل و اندازه بدن و ادراک تحریف شده از بدن خود است (کلوپر[۱۱]، ۲۰۱۱ ).
در سبب شناسی این اختلالات عوامل ژنتیکی، زیستی، روانشـناختی و محیطی مطـرح شدهاند.
محیط نقش مهمی در پیدایش بعضی اختلالات خوردن دارد. به طور مثال نشان داده شده است که مادران کودکانی که بعدها مبتلا به اختلالات خوردن می شوند، طی بارداری در معرض استرس بیشتری بودهاند. اتفاقات حین زایمان (مثل هماتوم سفال) یا زایمان زودرس، شانس بروز اختلالات خوردن را افزایش می دهد. برخی دیگر از عوامل محیطی مرتبط با اختلالات خوردن داشتن تاریخچهای از آسیب دوران کودکی به ویژه سوءاستفاده جنسی، فیزیکی، هیجانی و بیتوجهی هستند. افرادی با مشخصه بیاشتهایی عصبی، پراشتهایی عصبی ویا اختلال خوردن نامشخص که گزارشاتی از آسیبهای مکرر دوران کودکی دارند، رفتارهای خودتخریبی را از خود نشان میدهند(کلوپر،۲۰۱۱).
هرچند پدیده کودک آزاری از اعصار دور در جوامع انسانی وجود داشته، لیکن در سالهای اخیر به صورت علمی مورد توجه قرار گرفته و مبارزه با آن به تدریج آغاز شده است.آزار کودکان در سطوح و به اشکال مختلفی از جمله آزارجسمی مانند کتک زدن یا انواع تنبیههای بدنی، آزار روانی و هیجانی مانند بیتوجهی، غفلت از برآوردن نیازهای اولیهی کودکان، وآزار جنسی در بیشتر جوامع امروزی وجود دارد(باکر[۱۲] ، ۱۹۹۰ ).
طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت[۱۳] (۱۹۹۹)کودک آزاری جسمی عبارت است از هر تعاملی که به آسیب واقعی بالفعل یا بالقوه منجر گردد و تا حد معقولی در کنترل والد یا شخص سرپرست، قدرتمند و یا مورد اعتماد کودک باشد.
۴
فصل اول: کلیات پژوهش
از سویی مفهوم نقص در تنظیم هیجان به علت نقش احتمالی آن در ایجاد تفاوت در بروز نشانه ها، توجه فراوانی را به خود جلب کرده است (گراس و مونز، ۱۹۹۵)[۱۴]، که شامل آسیب شناسی خوردن نیز میشود (هدرتون[۱۵]، بومیستر[۱۶] ۱۹۹۱ ، سلوای[۱۷]، استرانگمن[۱۸] و هستون[۱۹]، ۲۰۰۵ ). اخیراً، گراتز و رومر[۲۰] (۲۰۰۴) در مفهوم سازیشان از تنظیم / نقص در تنظیم هیجان، شش عامل را به لحاظ نظری و با پشتوانه تجربی استخراج کردهاندکه روایی آنها مورد تأیید قرار گرفته است. این عوامل نه تنها تجربه هیجانی منفی را شامل میشوند، توانایی شخص برای برچسب گذاری صحیح هیجانی، تحمل فشار روانی و هدف گرا بودن و رفتار انطباقی در زمان تجربهی فشار روانی را نیز در بر میگیرند. بنابراین، ساختار تنظیم هیجان شامل توانایی انطباقی فرد در شناسایی و کنار آمدن با حالات هیجانی منفی است، نه فقط تجربه صرف خود حالت منفی.
فرضیه تنظیم هیجان در اختلال خوردن، نشانگانی مانند میخواری را تلاشی برای افتراق خود از عواطف منفی یا خودتسکینی، عنوان میکند ( هدرتون، بومیستر ۱۹۹۱، سلوای، استرانگمن و هستون ۲۰۰۵ ). رفتارهای مختل خوردن در این مدل به عنوان یک ابزار غیر انطباقی برای کنار آمدن با عاطفهی منفی مفهوم سازی شده است، و بنابراین دلالت بر مهارتهای تنظیم هیجانی ضعیف دارد. این مطالعات با تأکید بر این فرضیه، از ارزیابی سریع بوم شناختی (EMA)[21] استفاده میکنند و به این نتیجه رسیده اندکه افزایشی در عاطفه منفی پیش از بروز نشانه های روزانه اختلال خوردن وجود دارد ( انگلبرگ[۲۲]، استیگر[۲۳]،گوئین[۲۴] و وندرلیچ[۲۵] ۲۰۰۷، اسمیت[۲۶] و همکاران، ۲۰۰۷، استین[۲۷] و همکاران، ۲۰۰۷). برای مثال، رفتار می خواری بوسیلهی کاهش عواطف دردناک، حداقل در کوتاه مدت به عنوان یک تقویت کنندهی منفی برای کاهش یا بلوکه کردن هیجان منفی عمل میکند (ارنو[۲۸] ،کندی[۲۹] و اگراس[۳۰]، ۱۹۹۲ ؛هدرتون و بومیستر،۱۹۹۱ ؛پولیوی[۳۱] و هرمان[۳۲]، ۱۹۹۳؛ ویتساید[۳۳] و همکاران، ۲۰۰۷).
نتایج رشد کردن و بزرگ شدن در یک محیط سوء استفادهگر ارتباطات بالقوه متعددی با مدل تنظیم هیجان در ایجاد نشانگان اختلال خوردن دارد. انتقاد مراقب از ابراز عاطفه کودک، تنبیه ابراز هیجانی، یا کم اهمیت جلوه دادن عواطف (یعنی؛ ویژگی رفتارهایی محیطهای سوء استفادهگر از لحاظ هیجانی) با سرکوبی هیجانی، اجتناب، و شکست در رسیدن حمایت به کودکان، که تمام اینها احتمالاً میتوانند به عنوان استـراتژیهای تنظیم هیـجان عاطفی غیر انطـباقی مفـهوم سازی شوند ( برلین[۳۴] و کسیدی[۳۵]، ۲۰۰۳ ؛ شیپمن[۳۶]، ۲۰۰۷ ؛ اسپینراد[۳۷] ،استیفتر[۳۸] ، دونلان مککال[۳۹] و ترنر[۴۰] ، ۲۰۰۴ ). در بزرگسالان، سوءاستفاده هیجانی دوران کودکی[۴۱] ( CEA ) گزارش شده توسط فرد با بازداری هیجانی و سبک اجتنابی فرد، عدم پذیرش هیجانی، و اجتناب تجربی مرتبط است. به طور خلاصه، سوء استفادهی هیجانی با الگوهای غیرانطباقی تنظیم هیجان در هر دو دورهی کودکی و بزرگسالی ارتباط دارد. همانگونه که آسیب شناسی خوردن به عنوان نتیجه تلاشهای ناکارآمد تنظیم هیجان مفهوم سازی شده است، بنظر میرسد که CEA تأثیر غیر مستقیمی در آسیب شناسی خوردن بعدی از طریق رشد این مهارتهای تنظیم هیجان ناکارآمد، داشته باشد.
۵
فصل اول: کلیات پژوهش
مطالعات معدودی در زمینه اختلالات خوردن در ایران انجام شده است، نوبخت و دژکام (۲۰۰۰) در اولین مطالعه بررسی اپیدمیولوژیک این اختلالات در ایران شیوع بیاشتهایی عصبی و پراشتهایی عصبی را در ۳۱۰۰ دانشآموز دختر به ترتیب ۹/۰ و ۲/۳ درصد گزارش کردند.
۶
فصل اول: کلیات پژوهش
مطالعه دیگری در تبریز روی دانش آموزان دختر ، نشان داد که ۷/۱۶ درصد از افراد شرکت کننده در معرض خطر ابتلا به اختلالات خوردن بودند(پورقاسم گرگری، کوشاور، سیدسجادی، کرمی، شاهرخی، ۲۰۰۹).
در مطالعه ای در آمریکا که در آن رابطه سوءاستفادهی دوران کودکی با نقص در تنظیم هیجان و اختلالات خوردن متعاقب آن بررسی شد، نتایج معناداری بدست آمد( بورنز[۴۲]، فیشر[۴۳]، جکسون[۴۴]، هاردینگ[۴۵]، ۲۰۱۲ ). در بررسی های مشابهی ، نشان داده شد که سوءاستفادهی دوران کودکی، پیشآگهی برجستهای برای ابتلا به اختلالات خوردن بعدی است( سونسوک کونگ و کونسوک برنشتین، ۲۰۰۸ )[۴۶]. بنابراین با توجه به پیشینه تحقیق و اهمیت اختلالات خوردن این سوال پیش میآید که آیا نقص در تنظیم هیجانات قادر است روابط بین سوءاستفادهی دوران کودکی و نشانه های اختلالات خوردن را میانجیگری کند؟
۱-۳ اهمیت و ضرورت پژوهش
۷
فصل اول: کلیات پژوهش
امروزه اختلالات خوردن یکی از مورد توجهترین اختلالات روانی/روانتنی[۴۷] به شمار میروند. این دسته از اختلالات باعث ایجاد اشکال در سلامت جسمی و عملکرد روانی میشوند و کیفیت زندگی فرد مبتلا را مختل میکنند و همچنین ممکن است سبب افزایش مرگ و میر شوند. علت اصلی این اختلالات هنوز به خوبی شناخته نشده است و درمان آنها مشکل است و بسیاری از بیماران تمایلی به استفاده از درمانهای کنونی ندارند.
اختلالات خوردن مجموعهای چند عاملی در هم آمیخته از متغیرهای زیستی، خانوادگی، روانی-اجتماعی و روانشناختی میباشند( کنت[۴۸] و والر[۴۹]، ۲۰۰۰ ). کارشناسان، تخمین میزنند که علاوه بر اختلالات خوردن، تقریباً ۲۵ میلیون نفر با یک اختلال پرخوری یا رفتار تغذیه ای خفیف، دست به گریبانند.
همهگیر بودن مشکل کودک آزاری و افزایش گزارشات مربوط به صدمات و آسیبهایی که متوجه کودکان است، دولتهای جهان را بر آن داشته است تا توجه جدیتری به حقوق کودکان داشته باشند. تصویب پیمان نامه جهانی حقوق کودک به عنوان یک توافق جهانی در سال ۱۹۸۹ میلادی شاهدی برای این تلاشها در جهت تضمین بقا و رشد، تحصیل و سلامتی و همچنین حمایت از کودکان در برابر انواع سوءرفتارهای جسمی، جنسی یا بهره کشی از آنها در کار و جنگها است (رحیمی و قاسم زاده، ۱۳۷۷ ). در معرض سوءاستفاده و بی توجهی قرار گرفتن کودکان میتواند به رنج وسیعی از پیامدهای مخرب، که یک عمر تباهی به بار آورد، منجر شود (الیستر لامنت ۲۰۱۰ )[۵۰]. متخصصان بالینی و محققان مطرح کردهاندکه آسیب وسوءاستفادهی دوران کودکی به ویژه سوءاستفادهی جنسی می توانند به صورت نیرومندی اختلالات خوردن بعدی را تبیین نمایند (رورتی و یاگر،۱۹۹۶)[۵۱].
رشد کردن و بزرگ شدن در یک محیط سوء استفادهگر میتواند ارتباطات بالقوه متعددی با مدل تنظیم هیجان در ایجاد نشانگان اختلال خوردن داشته باشد( برلین و کسیدی، ۲۰۰۳ ؛ شیپمن، ۲۰۰۷ ؛ اسپینراد ، استیفتر ، دونلان مککال و ترنر، ۲۰۰۴ ). در بزرگسالان، سوءاستفادهی هیجانی دوران کودکی ( CEA ) گزارش شده توسط فرد با بازداری هیجانی و سبک اجتنابی فرد و عدم پذیرش هیجانی مرتبط است. به طور خلاصه، سوء استفاده هیجانی با الگوهای غیرانطباقی تنظیم هیجان در هر دو دورهی کودکی و بزرگسالی ارتباط دارد. همانگونه که آسیب شناسی خوردن به عنوان نتیجه تلاشهای ناکارآمد تنظیم هیجان مفهوم سازی شده است، بنظر میرسد که CEA تأثیر غیر مستقیمی در آسیب شناسی خوردن بعدی از طریق رشد این مهارتهای تنظیم هیجان ناکارآمد، داشته باشد. گیلبا- اسکچمن[۵۲] و همکاران (۲۰۰۶) دریافتند افراد کم اشتها در قیاس با افراد پراشتها از آگاهی هیجانی کمتری برخوردارند در مقابل افراد پراشتها نسبت به کم اشتها در تنظیم هیجانات خود مشکلات بیشتری نشان دادهاند.
۸
فصل اول: کلیات پژوهش
مبتنی بر آنچه عنوان شد، چنین استنباط میشود که روابط بین سوءاستفاده دوران کودکی و اختلالات خوردن بواسطه نقص در تنظیم هیجان، وساطت میشود. لکن تصریح این روابط به انجام پژوهش جدید نیازمند است. از این رو، پژوهش حاضر بخشی از این دغدغه را پوشش میدهد.
۹
فصل اول: کلیات پژوهش
۱-۴ اهداف پژوهش
۱-۴-۱ هدف کلی
تعیین نقش سوءاستفادهی دوران کودکی در نشانه های اختلالات خوردن با میانجیگری نقص در تنظیم هیجان.
اهداف اختصاصی
۱-۴-۲-۱ تعیین نقش سوءاستفادهی دوران کودکی در نشانه های خوردن
۱-۴-۲-۲ تعیین نقش نقص در تنظیم هیجان در نشانه های اختلال خوردن
۱-۴-۲-۳ تعیین نقش سوءاستفادهی دوران کودکی در نقص در تنظیم هیجان
۱-۴-۲-۴ تعیین برازش مسیرعلی اندازه گیری شده با مدل نظری
۱-۵ فرضیه های پژوهش
۱-۵-۱ سوءاستفادهی دوران کودکی در مؤلفه های شناختی- عاطفی اختلال خوردن نقش مستقیم دارند.
۱-۵-۲ نقص در تنظیم هیجان نقش مستقیم در مؤلفه های شناختی- عاطفی اختلال خوردن دارد.