دشمنی حیوانات با یکدیگر فطری نیست ؛ بلکه اکتسابی است ؛
وجود کروموزوم (y ) اضافی ، دلیلی بر ذاتی بودن پرخاشگری نیست ؛ بلکه افرادی که دارای این الگوی کروموزومی هستند ؛ دارای اندامی درشت و قوی و قدی بلند بوده و همین امر ، از نظر اجتماعی سبب گزینش آنان به کارهای خشن می شود . مدتها بود که تصور می شد که کروموزم (y ) اضافی ، در مردان را به طرف اّبّر مرد بودن و بسیار پرخاشگر بودن سوق می دهد . مطالعات دقیق با زندانیان دارای الگوی کروموزومی xyy مشخص کرد که اغلب آنها در اثر جنایاتی غیر خشونت بار مثل سرقت اتومبیل ، دزدی ، اختلاس و گزارشهای نادرست به پلیس دستگیر شده اند و تنها تعداد کمی مرتکب جنایات خشونت آمیزی شده بودند (اون ، ۱۹۷۲) . ممکن است مردان دارای xyy نه به علت بالا بودن پرخاشگری بلکه به علت کم هوشی ، بیشتر زندانی شده باشند ( ویت کین ، ۱۹۷۶). هوش پایین زمینه ساز دست زدن این افراد به جنایت است ؛ زیرا عوامل اجتماعی چون کاهش فرصتهای شغلی را به دنبال دارد . همچنین به علت هوش پایین است که اگر این افراد مرتکب جنایت شوند ، زود دستگیر می شوند (کالات ، ۱۳۷۴: ۵۷۷).
تحریک الکتریکی هیپوتالاموس حیوانی وقتی باعث رفتار پرخاشگرانه می شود که در برابر حیوان ضعیف تر از خود قرار گیرد . اگر در برابر حیوان قوی تر قرار بگیرد ، واکنش او فرار و ترس است . شناخت نیز در این میان مؤثر است ، ممکن است فردی که با کلمه توهین آمیزی عصبانی می شود ، فرد دیگر نشود . اگر ذاتی بود باید هر دو عصبانی می شدند .
در بسیاری از فرهنگها ، چیزی به عنوان پرخاشگری وجود ندارد . مثلاً : به گفته ” اتوکلاین برگ ” در یکی از قبایل وقتی دو نفر اختلافی دارند ، به جای جنگ و دعوا ، اختلاف خود را با شعر گویی در حضور جمع مطرح می کنند و قبیله داوری می کند ، برنده مشاعره ، برنده دعواست . همچنین در جامعه ای که پرخاشگری یک رفتار هنجاری تلقی می شود ، در مقایسه با جوامعی که چنین وضعی را ندارند ، پرخاشگری به مراتب بیشتر است . به بیان دیگر همه ما این مفروضه نسبتاً جهانی را به یاد داریم که ” مردان همیشه سلطه جو و پرخاشگرند در حالی که زنان مطیع و صلح جویند ” . اما ، این الگو ظاهراً از آن چیزی که جهانی تلقی می شود بسیار فاصله دارد ، در بین افراد ” آراپش “ [۳۲] کوه نشینان گینه نو ، هم مردان و هم زنان رفتاری از خود بروز می دهند که آن را صفات زنانه می نامیم . ظاهراً این گروه ، رقابت ، پرخاشگری و رفتار سلطه جویانه را کنار گذاشته ، محبت و اعتماد دو جانبه را جایگزین آن ساخته اند . در مقابل ” موندوگومر” ها [۳۳]یک قبیله آدمخوارند که در گینه نو زندگی می شود آنها بی باک ، جابر ، مستبد ، پرخاشگر و آماده اند با کوچکترین تحریکی دعوا راه بیندازند . در این قبیله از آغاز تولد ، کودک به یک دنیای خصومت آمیز قدم می نهد ، زود از شیر گرفته می شود ، مورد ضرب و شتم قرار می گیرد ، و اغلب توسط مادری فاقد هر گونه نشانی از انگیزه های متداول مادرانه به قتل می رسد .
مطالعات انجام شده ، نشان می دهد که یادگیری رفتار پرخاشگرانه در فرهنگهای گوناگون در مورد پسران و دختران به ویژه در سنین ۳ تا ۶ سالگی ، نتایج اجتماعی متفاوتی را به همراه دارند . ” کودکان به سرعت
می آموزند که دختر کوچکی که هرگز بچه دیگر را نمی زند و یا عبارتهای تند مورد خطاب قرار نمی دهد ” خانم کوچکی ” است ؛
اما پسر بچه ای که در مقابل دیگران جواب تند نمی دهد یا نمی تواند حق خود را از همسالان خود بگیرد ، یک ترسو یا ” آدم زن صفتی ” نامیده می شود . ( فرهنگی ، ۱۳۷۲ : ۸۱) .
تحقیقات بروکوویتز (۱۹۸۶) نشان می دهد که مشاهده آلات و ابزار پرخاشگری ، در شخص مشاهده کننده حالت پرخاشگرانه را بر می انگیزد . او عقیده دارد که وجود ” محرکهای خشونت و پرخاشگری ” ارتباط مستقیمی با ارتکاب خشونت دارد ، خشونت و مبارزه جویی او نیز بیشتر خواهد شد . به عنوان مثال : فرض کنید دوستی دارید که دارای مجموعه ای از جنگ افزارهای سبک (تفنگ و تپانچه ) را در اختیار دارد . روزی به خانه او می روید و در اطاقی که این مجموعه قرار دارد ، می نشینید . با او به بحث و مجادله می پردازید . آیا در این وضعیت ، این احتمال وجود دارد که شما کنترل خود را از دست داده و تمایل پیدا کنید که از آن جنگ افزار ها استفاده کرده و طرف مقابل را هدف بگیرید ؟ به عبارت دیگر آیا وجود آن سلاحهای آماده به کار (هرچند از این موضوع آگاهی دارید که سلاحها بدون خشاب هستند ! ) در مقابل شما ، حس خشونت را تقویت نمی کند ؟
بروکویتز بر این باور است که سلاحها در بسیاری از موارد و موقعیتها با ارتکاب خشونت و جنایت ارتباط دارد ؛ حتی اگر از آنها استفاده نیز نشود . همین وجود آنها در صحنه ، تمایل شخص را به پرخاشگری و دست زدن به کارهای خلاف بیشتر می سازد .
پرخاشگری چگونه یاد گرفته می شود ؟
تجربه شخصی و مشاهده دیگران به ما یاد داده است که پرخاشگری اغلب بی نتیجه نیست . مطالعات نشان می دهد که حیوانات را می توان با کمک یک سری در گیریها از موجوداتی مطیع و سر به راه به جنگنده هایی افسار گسیخته تبدیل کرد . کودکان را نیز می توان تحت تاثیر قرار داد ف کودکی که پرخاشگریش نسبت به دیگر کودکان با موفقیت همراه باشد ، استعداد پرخاشگری بیشتری را در آینده دارد (پترسون و همکاران ، ۱۹۶۷ ) . به همین ترتیب ، بازیکنان پرخاشگری هاکی – کسانی که در بازیهای خشن خطاهای بیشتری را مرتکب می شوند – گلهای بیشتری می زنند تا بازیکنان غیر پرخاشگر . در هر دوی ایم موارد ، به نظر می رسد پرخاشگری وسیله ای است برای دستیابی به پاداشهای خاص (Myers , 1988 : 410 )
آلبرت بندورا [۳۴](۱۹۶۱) پیشروی نظریه یادگیری اجتماعی عقیده دارد که پرخاشگری نه تنها از طریق تجربه ؛ بلکه با مشاهده رفتار دیگران نیز مانند بسیاری از رفتارهای اجتماعی دیگر آموخته می شود .
بندورا دو گروه کودک را انتخاب کرد و هر گروه را در معرض تماشای یکی از دو فیلم کوتاه قرار داد . در یکی از این فیلمها ، الگو یک فرد بزرگسال بود که عروسکی (دلقک باد شده ) را به شیوه خشونت بار مورد ضرب و شتم قرار می داد . در فیلم دیگر الگو به روشی غیر خشونت آمیز و آرام و کاملاً ساکت با عروسک بازی می کرد . بعد از نمایش فیلم به کودکان هر دو گروه اجازه داده شد که آزادانه در یک اتاق که پر از اسباب بازیها از جمله عروسک مورد استفاده الگو بود ،بازی کنند . مشاهده رفتار آنان نشان داد که کودکانی که رفتار پرخاشگرانه و خشونت آمیز مدل را دیده بودند بیشتر از گروهی که چنین رفتاری را ندیده بودند تمایل به انجام رفتار پرخاشگرانه و خشونت آمیز با عروسک را داشتند .
نقش رسانه ها ی گروهی و فیلمهای تلویزیونی در آموزش پرخاشگری
رسانه های گروهی در شکل دهی و آموزش رفتارهای گوناگون نقش مهمی به عهده دارند . همان طوری که در بحث از نظریه بندورا مطرح شد ، یادگیری مشاهده ای و سر مشق گیری از دیگران بخش مهمی از یادگیری های ما را تشکیل می دهد . بر اساس گزارش مجله اخبار آمریکا و گزارشهای جهان ، کودکان آمریکایی روزانه یازده ساعت با ویدئو ، تلویزیون کابلی و تلویزیونهایی که بابت هر بار تماشا باید برای آن پول پرداخت ، سرو کار دارند . به این ترتیب تلویزیون ، قصه گو ، له له نصیحت گر ، معلم و پدر و مادر بچه ها شده است . کودکان آمریکایی در دوره ابتدایی ۵۰۰۰ ساعت و در پایان دبیرستان ۱۹۰۰۰ ساعت به تلویزیون نگاه می کنند و این ارقام شگفت آور نشانگر زمانی بیشتر از مدت زمانی است که آنها در کلاس درس حضور پیدا می کنند . بر اساس تحقیق پرایل [۳۵] (۱۹۸۱ ) یک کودک آمریکایی بین ۵ تا ۱۵ سال به طور متوسط بیشتر از ۱۳۴۰۰ صحنه خشونت بار و خرابکارانه را از تلویزیون تماشا می کند .
رسانه های گروهی هر رو بیش از پیش فیلمهای خشن و وحشیانه را به نمایش در می آورند و کتاب و نوارهایی از همین مقوله را منتشر می سازند . یافته های پژوهشی نشان می دهد که فیلمهای سینمایی ، تلویزیونی و ویدئویی از عوامل بسیار مؤثر در کجرویها و بزهکاریهای جوانان هستند . نمایش اعمال خشونت بار ، کشتار ، جنایت ، خون آشامی و نیز صحنه های هیجان انگیز در فزونی و تشدید کجرویها اثر بسزایی دارد . البته باید توجه داشت که همه تماشاگران به اندازه تحت تأثیر فیلمهای بد آموز قرار نمی گیرند ؛ بلکه با توجه به آموخته ها و تجربه های پیشین خود برداشتهای گوناگونی دارند . هنگامی که افراد برای تماشای فیلم می روند ، دارای ضمیری چون ” لوح سفید ” نیستند ؛ بلکه قبلاً زمینه انفعالی پیدا کرده اند که انتخاب نوع فیلم ، خود دلیل اندیشه پیش ساخته آنان است .
البته نقش رسانه های گروهی را در کم کردن پرخاشگری نمی توان نادیده گرفت . برای نمونه چنانچه عملکرد رسانه های گروهی به شکلی باشد که انتظارات بیش از حدی از نظر اجتماعی و شخصی در مردم پدید آورد که با واقعیات زندگی آنها انطباق نداشته باشد ؛ این مسأله موجب رنجش ، تحریک پذیری و توهم خواهد شد و کوتاهترین راه برای پالایش روانی برای فرد ، پرخاشگری است . اما اگر رسانه های گروهی واقعیتهای اجتماعی را عرضه کنند و راهکارهای مقابله با ناکامی را به افراد بیاموزند و بتوانند افرادی را به عنوان الگو مطرح کنند که به خاطر شخصیت سالم و پشتکار و ویژگیهای مثبت دیگر ، در زندگی خود موفق شده اند . می توانند نقش مهمی را در بهسازی جامعه ایفا کنند .
آیا پرخاشگری همواره زیان آور است یا فایده هایی نیز دارد ؟
بر خلاف آنچه در بادی امر به نظر می رسد ، پرخاشگری همیشه ناپسند و زیان آور نیست ؛ بلکه اگر از حد اعتدال خارج نشود و هدف آن تسلط بر مشکلات زندگی و ترقی و تعالی و آسایش آدمی باشد ، نه تنها سودمند است ، بلکه ضرورت نیز دارد . البته اشکال بزرگی که در اینجا وجود دارد ، این است که نمی توان میان پرخاشگریهای ناپسند و زیان آور و آنهایی که برای زندگی ضرورت دارد و سودمند است ، حدی معین کرد و خط فاصلی کشید . کودکی که علیه بزرگترها سرکشی می کند پرکشی می کند پرخاشگر است ، ولی در عین حال نشان می دهد که انگیزه ای او را به سوی استقلال ، که جزء ضروری و باارزش رشد است ، رهبری می کند .
بر اساس مطالعه انجام شده در برخی از میمونها ، متوجه شده اند که پرخاشگری در گروهی از آنها نقش مهمی در تغذیه ، تولید مثل و تعیین شیوه تسلط ایفا می کند و قویترین و پرخاشگرترین مذکر گروه از طریق ابزار پرخاشگری ، مقام مسلط را به خود اختصاص می دهد (ارونسون ،۱۳۶۹ : ۱۷۳ ) . به نظر می رسد وضع و حال رفتار آدمی نیز به همین گونه است کوششهای بچه میمون و کودک انسان که از روی کنجاوی و کسب استقلال صورت می گیرد ، گاه با پرخاشگری همراه است . پرخاشگری در مواقعی چاشنی اساسی رشد کودک است و او نمی تواند بی آن ، بندهای وابستگی خود را از دیگران (مادر یا دیگر بزرگسالان ) بگسلد و بر خود تکیه کند و به تدریج استقلال شخصی به دست بیاورد .
جین گودال [۳۶] جانورشناس انگلیسی در جنگلهای تانگانیکا مشاهده کرد که یک شمپانزه نر بزرگ با غرور و تبختر تمام از سر لاشه جانوری که به تازگی کشته بود کنار رفت تا ماده ای که بچه کوچکی داشت از آن بخورد ، هیچ یک از نرهایی که ناظر صحنه بودند ، با تمام عجز و ناله ای که کردند ، اجازه چشیدن آن را نیز نیافتند (ولاهوس ،۱۳۵۷ : ۱۴۰ ). رفتار شمپانزه را می توان پرخاشگری ” نوعدوستانه ” نامید . گاه از دیدگاه دیگری استدلال می شود که پرخاشگری عمل مفید و لازمی است . فروید معتقد بود که اگر انسان برای ابراز پرخاشگری اجازه نیابد ، نیروی پرخاشگرانه انباشته شده و سرانجام به شکل خشونت مفرط و یا بیماری روانی ظاهر می شود .
کنترل پرخاشگری
روان شناسی فروید ، کلیه اعمال آدمی را با دو غریزه زندگی و مرگ تحلیل می کند و می گوید غریزه مرگ هم باید به شکلی تخلیه شود : یا به بیرون ، به صورت پرخاشگری و دیگر کشی ، و یا به درون ، به صورت اعمال خود – تخریبی و خودکشی . به همین دلیل است که نمی توان پرخاشگری را به کلی ریشه کن کرد ، حداکثر کاری که می شود کرد ” پالایش ” آن است ؛ یعنی هدایت کارمایه ( انرژی ) این غریزه در جهتی که مورد قبول اجتماع و به سود آن باشد . مثل : مسابقات ورزشی ، فعالیتهای سیاسی و رقابتهای سالم .
به تعبیر فروید برای پالایش روانی و کنترل پرخاشگری راه حلهایی وجود دارد :
صرف نیرو در فعالیتهای بدنی از قبیل بازیهای ورزشی ، جست و خیز ، مشت زدن به کیسه بوکس و غیره . بازیهای رقابتی راه گریزی است برای کنترل پرخاشگری ؛
اشتغال به پرخاشگری خیالی و غیر مخرب . شواهد حاکی از آن است که ” خیالپردازی ” درباره پرخاشگری احساس بهتری به مردم می دهد و حتی می تواند منجر به کاهش موقتی در پرخاشگری گردد.
اعمال پرخاشگری مستقیم ، حمله به ناکام کننده ، صدمه زدن به او ، ناراحت کردن او ، ناسزا گفتن به او و جز اینها ؛
دوری جستن از موقعیتهای پرخاشگری ؛
برای رهایی از تنشهای روانی ، بزرگسالان باید فرصتهایی به دست آوردند تا مانند کودکان رفتار کنند . این روش به آنان این امکان را می دهد تا مانند زمانی که در مهد کودک بوده اند ، تقریباً هر کاری را که دوست دارند در محیط گردهمایی خود انجام دهند (بازگشت به زمان کودکی ).
از خود بیگانگی انسان امروز
چندی پیش ، در شهر مارلیک کرج ، مردی در یک اقدام جنون آمیز با به آتش کشیدن خانه اش ، خانواده یازده نفری خود را به کام مرگ فرستاد. او در وصیت نامه ای که از خود به جای گذاشت ، نوشته بود ” … انسانها بی احساس شده اند ، عاطفه از بین رفته و انسانها ماشینی شده اند … ” ظاهراً نویسنده این مطلب می خواسته است ، مفهومی را بیان کند که جامعه شناسان به آن ” از خود بیگانگی “[۳۷]گویند . فروغ فرخزاد با درون بینی شاعرانه خود ، ماشینی شدن ومسخ شدن تدریجی انسان امروز را در شعر ” دیدار در شب ” توصیف می کند و ” زنده های امروزی را چیزی به جز تفاله یک زنده نمی داند “ [۳۸] و ویرژیل گئورگیو نویسنده رمان ساعت ۲۵ می نویسد : ” وقتی که انسان با ماشین همانند شود و هویت ماشینی پیدا کند ؛ در آن موقع دیگر انسانی در پهنای زمین باقی نخواهد ماند .”
” مهاتما گاندی “ [۳۹]تمدن ماشینی را ” عصر سیاه ” می نامد و می گوید : ” به زعم این تمدن ، مادیات تنها هدف زندگی است و در آن کمترین اعتنایی به معنویات نمی شود . این تمدن اروپاییان را دیوانه می کند و ایشان را بنده زر می سازد … قلب تمدن جدید ” ماشین ” است .
فصل سوم
روش تحقیق
جامعه مورد مطالعه
جام
مطالب پژوهشی درباره : بررسی رابطه پرخاشگری و پیشرفت تحصیلی در بین دانش آموزان مقطع ...