عدم درك مسائل روز و ناآشنايي به پيچيدگي نقشههاي دشمنان در مبارزه با اسلام باعث ميگردد كه عوام رويدادها را به ديد سطحي نگاه كنند و به دام دسيسههاي نامرئي دشمن گرفتار شوند. عوام با نگرش سطحي و سادهلوحانه هيچگاه به پيامد رويدادهاي سياسي نمينگرند و ظاهرِ رويدادهاي سياسي را مبناي موضعگيري غلط خود قرار ميدهند.[142]
اميرمؤمنان علی (عليهالسلام)، فتنۀ بنی امیّه را، كه خود بلايي بود كه به دليل بيبصيرتي مردم بهوجود آمده بود، به دلیل دشواری وسختی آن براسلام ومسلمین وزیادی آشوب درمیان متدیّنین، همچون کشت وکشتار، واذیت وآزار، ازهولناکترین فتنه ها می دانند، زیرا دراین دوران، راه حق وطریق مستقیم پیموده نمیشود. حضرت می فرمایند:
«همانا، ترسناكترين فتنه ها، در ديده من، فتنه فرزندان اميه است، كه فتنه اي است سردرگم و تار. حكومت آن بر همگان، و آزارش دامنگير خاص از مردم ديندار. آن كه فتنه را نيك بيند و بشناسد، آزار آن بدو رسد. و آن كه آن را نبيند از بلاي آن رهد.»[143]
بلای بنی امیّه، هرچند پيدايش وبروزش، ناشي از بيبصيرتي مردم بود و درواقع يك بلاي عمومي بهشمار ميرفت، امّا از نگاه ديگر، یک بلای خصوصی بود وبه مردم پرهیزگار وبابصیرت وآگاه، اختصاص داشت؛ یعنی کسانی که فتنه بودن بنیامیّه را تشخیص دهند، ازناحیۀ وجدان خود وبنی امیّه، گرفتار بلا می شوند، بدین معنا که منکرات را مشاهده میکنند وچون قدرت بررفع آنها ندارند، دچار اندوه فراوان وممتد می گردند.
علّت گرفتار شدن در بلاي بنياميّه اين است كه، شخص پرهیزگاری که می داند آنها پیشوایان گمراهی وضلالتاند، ازآنها فاصله می گیرد ودر کارهای باطل آنها دخالت نکرده، با بصیرت وآگاهی، خطر آنها رادرک میکند. بنیامیّه، چنین اشخاصی را راحت نمی گذارند. امّا كساني که نميدانند رفتار بنی امیّه، فتنه وبرخلاف اسلام است، درکوری جهل و بیبصیرتی گرفتارندو مطیع دعوت های باطلشان بوده، خطری برای آنها ندارند وبروفق اوامر ودستورآنها عمل می کنند. بدیهی است که چنین افرادی، ازبلای خاص بنی امیّه، سالم ودرامان می باشند. هرچند بروز ووجود اين شجرۀخبيثه، بلاي عام است.
درواقع، افراد آگاه وبابصیرت، بادرک شرایط واوضاع جامعه شان، همواره خطر ونگرانی ای برای دولت ها ورژیم های فاسد هستند وبه دلیل مخالفتها وعدم همراهی شان، موردآزار این دولت ها قرار می گیرند. كسيكه نسبت به مرتكب شدن منكر توسط آنان داناست، اگرآن را انكار نكند گنهكار است.[144]
کوفیان ، با در پیش گرفتن کجراهه، بیراهه و تندراهه، از کنار هدف یعنی حق، گذشته و به باطل افتاده بودند. کسی که خواستار رسیدن به حق است، باید با دقت نشانهگیری کند، برنامه ریزی داشته باشد، جهتگیری سنجیدهای در پیش گیرد، بیراهنما به راه نیفتد، به رهنمودهای رهنما گوش فرا دهد، و وقتي آگاه شد، دقیقاً برابر با برنامه و نقشه حرکت کند تا به مقصد و هدف برسد و از آن تجاوز نکند.
چند خصلت مردم کوفه درآن دوران، حضرت امير(عليهالسلام) را رنج می داد که همۀ آنها، ازعلامات دوری آنها ازاعتدال وآگاهی وبینش است. آنها درعین شنوایی،کر ودرعین چشم داشتن، کور بودند. مقصود این است که درمصالح دین ونظام امور دولتشان، برگویایی وبینایی وشنوایی آنها، نفعی وجود ندارد. کسی که ازاین حواس خود، سودی نبرد وعبرت نگیرد، مانند کسی است که این احساسات رانداشته باشد[145]. اميرمؤمنان(عليهالسلام) دراعتراض به آنها می فرمایند:
«مردم كوفه، گرفتار شما شده ام كه سه چيز داريد و دو چيز نداريد: كرانيد با گوشهاي شنوا، گنگانيد با زبانهاي گويا، كورانيد با چشمهاي بينا، نه آزادگانيد در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران يكرنگ.»[146]
مهمترین فایدۀ زبان، گفتن حق ومهمترین فایدۀ چشم، دیدن نشانه های حقیقت، ومهمترین فایدۀ گوش، شنیدن سخن حق است. اگر زبان وچشم وگوش، راهی برای درک حقیقت وکسب بینش وبصیرت نداشته باشند، مانند این است که اصلاً وجود ندارند.[147]
دركلام اميرمؤمنان علي(عليهالسلام)، بصیرت دارای موانعی است[148] که می توان مهمترین آنها را به اين شرح برشمرد:
1ـ وابستگيها وسمتگيريهاي عاطفي؛[149]
هركسي كه دلباختۀ چیزی شود، این دلباختگی دیده اش را کور ودلش را بیمار میكند. اگر انسان، عقل رادرراه آنچه سزاوار نیست به کار ببرد وکوشش خود را برای گردآوری آنچه میان مردم پراکنده است، مصروف دارد ودرراه امور بی ارزش وحفظ آنچه ازدنیا دارد، صرف کند، خرد او مانند جامه پارهای است که نمی توان ازآن سود برد.[150]
کار این شخص به آن جا میرسد که همواره درغم واندوه چیزهایی است که ازدست داده، و از نابودي آنچه دارد، درنگراني وهراس است وهمّت وتلاش او درراه گردآوری آنچه تاکنون به دست نیاورده است، صرف ميشود.
عقل ودل انسان درچنین شرایطی، محدود و معطوف به اموری است که او را از رسیدن به حقایق ودرک واقعیّات، محروم می سازد ودر نتیجه امکان روشنی دیدۀ دل را ازدست می دهد و این مسئله، مانعی بزرگ برسر راه بصیرت او خواهد شد.
2ـ حجاب های مادّی ؛[151]
تازمانی که انسان، درقفس بدن، پوشیده باشد، درحجابی ازتاریکی جسمانیت وکشمکشهای وهم وخیال قرار گرفته وازمشاهدۀ روشنیهای عالم غیب وملکوت محروم است.این حجاب، قابل افزایش وکاهش وقوّت وضعف است ومردم نسبت به آن دارای مراتبی هستند.
درواقع اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به همۀ مردم هشدار می دهند که ازخواب غفلت بیدار شوند وکوتاهی های خود را درمسیر عبادت وبندگی، جبران کنند وازآیندۀ وحشتناکی که درپیش است برحذر باشند، وازتاریخ گذشته عبرت گرفته وبرای ساختن آینده ازآن ياري بگيرند[152].
3ـ فتنه های اجتماعی؛[153]
فتنه، جریانی است که درآغاز شناخته نمی شود ودرظاهر شبیه حق است، ودعوت کنندگان آن، شبیه دعوتکنندگان به هدایت وارشاد می باشند. وپس از آنکه فتنه از میان برود، مردم خواهند دانست که با حق، هیچ رابطه ای نداشته ودعوت کنندگان به فتنه، دعوت کنندگان به ضلالت و گمراهی بوده اند. [154]
اینگونه نیست که وقتی فتنه ای در جامعه ای سر برمی آورد، به قدری علامتها ومختصاتِ فتنه بودن آن واضح وروشن باشد که همگان بتوانند آنرا بفهمند، زیرا بوجود آورندگان فتنه ها، آگاه تر و ماهرتر ازآنند که کاری انجام بدهند که مردم جامعه از نخستین بروزهای آن، حالت مقاومت ازخود نشان دهند.
فتنه گران، جوّ جامعه را می شناسند وافرادی، مطّلع وژرف نگر هستند وتاآنجا که بتوانند، دم از اصول عالیۀ انسانی وارزشهای او می زنند. آنها موقعیّت گذشتۀ جامعه واصول سیاسی واجتماعی و جهان بینی حاکم درآن را چنان بیامان میکوبند که ساده لوحان را وادار میکنند حتی دربارۀ بدیهی ترین اصول هم به تردید بیفتند.
فتنه، به گونهای درجامعه، رسوب می کند وعناصر واصول خود را به عنوان مکتب وعقیده، برجامعه تحمیل می کند که تدریجاً همۀ فرهنگ جامعه را فرا می گیرد ودراين شرايط، تنها راه نجات ازآسيبهاي فتنه و فتنهگران، بصيرت وهوشياري وآگاهي است. حق، مرزی است که اگرکسی ازآن تجاوز نماید، به یکی از دوسوی افراط وتفریط می افتدو جزگمراهی وهلاکت، ثمره ای ندارد. شبهه وفتنه درجامعه، چشم اشتباهکاران را نابینا می سازد وآنها راگرفتار باطل می نماید. حضرت امير (عليهالسلام) براین اساس سفارش می کنندکه:
«از شبهت بپرهيز و از آميختگي آن به حق و باطل نيز، كه روزگاراني است فتنه پرده بر خود افكنده و تيرگيهاي آن ديده ها را پوشانده. »[155]
دوران حکومت آن حضرت دوران ظهور انواع گروه های سیاسی و جریانهای پیچیده و فتنهها و دسیسههاست و در قلمرو وسیع حکومت آن حضرت کمتر روزی بوده است که در آن، فتنهای و شبههای و معضلی و مسألۀ چالشبرانگیزی پیش نیامده باشد.
شرایطی که پس از رحلت پیامبر اسلام(صلّیاللهعليهوآله) درجامعۀ اسلامی شکل گرفت، شرایط فتنه بود. مسلمانان، گرفتارِ فتنه های آشکار ونهان فراوانی شده بودند وبسیاری از آنان نتوانستند به درستی درفضای غبارآلود، وظیفۀ خود را بشناسند ورفتاری شایسته از خود بروز دهند وهمین هم علّت العلل تنش های اجتماعی ودرگیری های خونین میان مسلمانان بود.[156]
بصیرت درفرهنگ علوی دارای آثار ونتايجی می باشد.[157] که مهمترین این آثارعبارتنداز:
1ـ داشتن حرکت سنجیده؛[158]
انسان راه سعادت خود را باچشم دل می بیند، وهدف ومقصدی را که دراین راه تعقیب میکند، با دیدۀ بصیرت می نگرد ودراین مسیر نیازمند بهره گیری ازراهنماییهای هادیان الهی است. بینایی چشم دل، سبب راهیابی ورسیدن انسان به هدف عالی خود است[159].انسان بصیر، درطی مسیر کمالی خود هرگز دچار رفتارهای جاهلانه و نسنجیده نخواهد شد.
2ـ گرایش سالم ؛[160]
بیناترین چشمها، چشمی است که نگاهش درخیر نفوذ کند. آن چشمی که همواره دنبال دیدن هواهای نفسانی وعمل مطابق آنها می گردد وآن اندیشه واحساس درونی که فقط درجستجوی لذائذ زودگذر مادّی است، چنین چشم واندیشه واحساسی درحقیقت کور است وازاین دنیا وزندگانی، چیزی برای دیدن، سراغ ندارد.
3ـ شهامت وخطرپذیری؛[161]
امیر مؤمنان علی (عليهالسلام)، دربیانی زیبا، شهامت و خطرپذیری و شجاعت خود دربرابر دشمن انبوه دشمنان را ناشی از بصیرت وآگاهی وبینش خود می دانند؛ اميرالمؤمنين (عليهالسلام) سوگند یاد می کند که اگر او به تنهایی با سپاه معاویه ، درحالی که آنها تمام زمین را پر کرده باشند، روبرو شود، ازآن باکی نداشته ونمی ترسد، واین نترسیدنش به خاطر دو چیز است، اوّل:آگاهی ویقین براینکه آنان برگمراهی اند واو برهدایت. و دوّم: علاقه ودلبستگی اش به دیدار پروردگار وانتظار وامیدواریاش به اجر وثواب او واین، همان حقیقت ونهایت بصیرت دروجود یک انسان است.[162]
4ـ زهد؛[163]
علم حقيقي و حكمت نوراني كه روشنگر وهدايتگر انسان است، در دلي كه زهد يافته است ميتابد. در حقيقت با پشت كردن به دنيا بصيرت و علم و حكمت در دل، جلوه می کند. دنيا حجاب حق است و وقتي اين حجاب كنار زده شود، حقيقت آشکار میشود. دنيای مذموم، مانع شکوفاشدن عقل ودرک وبینش است. در حقيقت به سبب زهد، پردهها كنار ميرود و علم به معارف الهيه و حقايق هستی آشكار ميشود.
انسانی كه دارای استعداد رسیدن به کمال حقیقی والهی است، به واسطه دنيا، از حكمت و حقيقت محروم ميشود، و چون اين ناخالصي از او جدا شود، بصیرت و علم نوراني و حكمت الهي و هدايت در او جاري خواهد شد. علم حقيقي و هدايت و بصيرت نور است،که نتيجه خروج انسان از ظلمات خود و دنياست؛ یعنی ثمره پشت كردن به بندگي غير خداست،[164] همانگونه که حضرت امير(عليهالسلام)، بصیرت را ثمرۀ زهد زاهدان میدانند.
5ـ استقبال از مشکلات مبارزه ؛[165]
کسانی که صاحب بصیرت وبینش هستند، با روح ایمان و یقین، عقل و اندیشۀ خود را به کار می بندند و سختی را برای خود آسان می دانند. آنچه باعث ترس و مشقّت برای نادانان است، برای اهل بصیرت، مایۀ انس والفت است. صاحبان بصیرت، دردنیا با بدنهایشان زندگی می کنند، امّا روحشان درجایگاه والایی قرار دارد و شیفتۀ مشاهدات خود ازجمال حضرت حق وهمراهی با ساکنان عالم بالا وفرشتگان می باشند.
انسان بصیر، دارای قاطعیت وجسارت انقلابی است واین ثمره ای مهم برای بصیرت می باشد.مردم ساده لوح وسطحی نگر، وکسانی که دارای شخصیت ضعیف می باشند و بصیرت وبینشی نسبت به مسائل اجتماع خود ندارند(که متأسفانه اکثریت قریب به اتّفاق هرجامعه را درهمۀ دورانها تشکیل می دهند)؛ آنها درفتنه ها، همانند انسانهایی می باشند که سگِهار آنها را گزیده و بیماری جنون درآنها بوجود آورده باشد.[166] امیرمؤمنان(عليهالسلام) در معرفی خود، به عنوان کسی که با قاطعیت وجسارت مثال زدنی، با بزرگترین فتنه ها مقابله کرده است، بصیرت را دلیل این قاطعیت می دانند.[167]
3.1.1. بصيرت ياران، زير ذرهبين تاريخ
تاريخ گواهي ميدهد كه در دوران حكومت اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، انسانهايي بابصيرت و ژرفنگر در كنار حضرت حضور داشتند كه در مواقع وشرايط مختلف، رفتارهايي برآمده از بصيرت ودانايي، ازخود بروز دادهاند كه مطلوبيت حداكثري را درميان ياران حضرت امير(عليهالسلام) براي خود رقم زدهاند. آنچه در ذيل نام هريك از ياران مطلوب حضرت ذكر ميشود، بخش كوتاهي از زندگي ايشان است كه بيانگر بصيرت والاي آنان نسبت به شرايط دوران حكومت حضرت امير(عليهالسلام) ورفتار مبتني بر بصيرت وآگاهي است. نمونهاي از بصيرت آنان، بهترتيب مقام والايشان به شرح زير ميباشد.
عمّار ياسر مَذحِجي
ابو یَقظان، عمّار بن ياسر بن عامر مَذحِجي، از پاك سرشتاني است كه پيامبر خدا(صلّیاللهعليهوآله) به حق مداري، پاك طينتي و آكندگي جانش از ايمان، گواهي داد و تأكيد كرد كه آتش دوزخ، هرگز به اين جان منوّر، نزديك نخواهد شد.[168]
او در زمان خلافت عثمان، در صف مخالفان جدّی او قرار گرفت و بارها از رفتار او انتقاد كرد تا آنجا كه خليفه، قصد تبعيد او (به رَبَذه) را داشت ؛ امّا مخالفت علي (عليه السلام) او را از دست يافتن به اين هدف، باز داشت. او را به خاطر صراحتش در گفتارها، به دستور عثمان، كتك زدند. عثمان، خود نيز او را مضروب ساخت و آن بزرگوار تا آخر عمر از آثار آن ضربهها رنج ميبرد.[169]
شركت سختكوشانه او در جنگ جمل و تصدّی فرماندهي سواره نظام لشكر علي (عليه السلام) جلوه بسيار داشت. در صِفّين نيز مسئوليت پياده نظام كوفه و نيز قاريان را به عهده داشت. او بارها با عمروعاص و ديگر مخالفان امام (عليهالسلام) سخن گفت و با منطقي استوار و استدلالهايي متين، حق را نماياند.
اين چهره درخشان و صحابى بزرگوار، در جنگ صِفّين، به شهادت رسيد و به اين ترتيب، پيشگويي شگفت پيامبر خدا(ص) كه فرموده بود:«تو را گروه متجاوز ميكشند»، به واقعيّت پيوست.[170]
عمّار در دفاع از موضع علي(عليهالسلام) درجنگ جمل گفت:«سوگند به خدا اگر همۀ مردم با اميرالمؤمنين(عليهالسلام) مخالفت كنند، هرگز با او مخالفت نخواهم كرد و همواره دستم در دست اوست؛ چون علي، از زماني كه خداوند پيامبرش را مبعوث كرده است، همواره با حق بوده است و من گواهي ميدهم كه بر هيچ كس روا نيست كه كسي را بر او مقدّم بدارد.»[171]