درمجموع بیشتر این مطالعات نشاندهندهی تأثیر مثبت نوآوری بر احتمال صادرات توسط بنگاه بودهاند. ازجملهی این مطالعات میتوان به مطالعه گرینهالق[۱۷۳] و همکاران(۱۹۹۴) در انگلستان، استرلاچینی (۱۹۹۹) در کشور ایتالیا، آندرتن[۱۷۴](۱۹۹۹)، واگنر (۲۰۰۱) در کشور آلمان، روپر و لاو[۱۷۵](۲۰۰۲) در دو کشور انگلستان و آلمان و پاپادوگونز و همکاران (۲۰۰۷) اشاره کرد.
توسعۀ محصول نوآورانه موجب پیشرفتهای فناوری، محصولات، فرآیندها و خدمات میشود که این بهنوبه خود مشارکت قطعی مشتریان و اجزای دیگر سازمانهای تجاری را در بردارد. نوآوری یک محصول راهحلی جدید و خلاقانه برای شرایط و تمایلات فعلی میباشد و نیازهای پنهان و آشکار و خواستههای مشتریان و سهامداران را برآورده میکند. بنابراین میتوان گفت که توسعه محصولات جدید و یا نفوذ در بازارهای جدید به دلیل شناسایی نیازهای مشتریان جدید و برآورده کردن انتظارات آنها باعث افزایش عملکرد صادرات میگردد (قاسمی نژاد و شاه میری، ۱۳۹۲).
شکل۲-۱۶ الگوی عوامل تعیینکنندهی عملکرد صادراتی بنگاه(محمدزاده و سجودی،۱۳۹۰)
با توجه به مطالب ذکرشده فرضیه زیر ارائه میگردد:
فرضیه ۸: عملکرد نوآوری تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
-
-
-
-
-
- ظرفیت جذب دانش و عملکرد صادرات
-
-
-
-
توانایی به دست آوردن دانش مهم است، اما شرکت همچنین باید قادر به یکی کردن و استفاده از دانش بهدستآمده جهت استفاده از مزیت آن باشد. یکپارچه کردن و استفاده از دانش به توانایی ظرفیت جذب شرکت برمیگردد. طبق نظر (فلتچر و هریس[۱۷۶]،۲۰۱۲؛ اویت و مک دوگال[۱۷۷]،۲۰۰۵) در ادبیات کسبوکار بینالمللی، دانش در مورد کشور هدف جهت مؤثر بودن بر گسترش سریع شرکت در عرصه بینالملل پیشنهادشده است.
چونکو و همکاران[۱۷۸](۲۰۰۲) پیشنهاد می کنند که گرایش به یادگیری در بین نیروهای فروش بهصورت مثبتی بر عملکرد تأثیرگذار است. سرانجام فریمن و همکاران[۱۷۹](۲۰۱۰) بیان میکنند که شرکتهای کوچکتر جهانی ممکن است قادر به کسب، جذب و استفاده از دانش باشند و بهسرعت فرایند جهانیشدن را طی کنند. ظرفیت جذب را میتوان بهعنوان عنصری که یادگیری سازمانی را تسهیل میکند دانست که دانش را از مرزهای خارج شرکت به داخل سازمان میآورد و از مزایای ظرفیت جذب قویتر شدن شرکتهایی است که بهطور فعال دانش جدید را بهمنظور نوآوری یا ورود به بازارهای جدید جستجو میکنند (جاوالگی و همکاران،۲۰۱۴).
در مدل ارائهشده توسط جاوالگی[۱۸۰] و همکاران (۲۰۱۴) فرض میشود که عملکرد فروش بینالمللی برای شرکتهایی که گرایش به کارآفرینی دارند زمانی افزایش خواهد یافت که فروشندگان فروش بر اساس مشتری را تمرین نمایند و از طرفی ظرفیت جذب دانش قویتر شود.
پلهام[۱۸۱](۲۰۰۲) فروش مشتری مدار را به این صورت تعریف می کند:” توانایی فروشنده جهت شناسایی نیازهای کنونی مشتری و پیشبینی نیازهای نهفته مشتری در توسعه/بهبود محصولات جدید. توسعه/بهبود محصولات جدید زمانی امکانپذیر است که اطلاعات جمع آوریشده توسط فروشندگان بهطور مؤثری باکسانی که کار توسعه/بهبود محصولات را انجام میدهند به اشتراک گذاشته شود.
شایانذکر است که ظرفیت جذب دانش هم شامل جذب دانش خارجی جدید و هم شامل توانایی بهکارگیری این دانش جدی برای کسب موفقیتهای تجاری و سودآوری میباشد. توسعه ظرفیتجذب بهعنوان یک استراتژی جهت کاهش ریسکهای مدیریتی و فنی محسوب میگردد. بااینحال، دانش خلقشده توسط یک سازمان نمیتواند در سازمان متفاوت دیگری بهطور مستقل به کار گرفته شود (تاسی[۱۸۲]،۲۰۰۱).
شکل۲-۱۷ مدل تأثیر گرایش کارآفرینانه و ظرفیت جذب دانش بر عملکرد فروش بینالملل(جاوالگی و همکاران،۲۰۱۴(
با توجه به مطالب ذکرشده فرضیه زیر ارائه میگردد:
فرضیه ۹: ظرفیت جذب دانش تأثیر مثبتی بر عملکرد صادرات دارد.
-
-
-
-
-
- قابلیت یادگیری سازمانی و عملکرد صادرات
-
-
-
-
ازنظر (گاه و ریچارد ۱۹۹۷؛ هالت و فرل[۱۸۳] ۱۹۹۷؛ دیبلا[۱۸۴] و همکاران ۱۹۹۶) قابلیت یادگیری سازمانی؛ بهعنوان ویژگیهای مدیریتی و سازمانی تعریف میشود که فرایند یادگیری سازمانی را تسهیل میکند یا به سازمان اجازه یادگرفتن میدهد. قابلیت یادگیری سازمان مجموعهای از پنج عامل تسهیلکننده است: آزمایشگری، ریسکپذیری، تعامل با محیط، گفتوگو و تصمیمگیری مشارکتی. درنتیجه تقویت قابلیت یادگیری سازمانی نشاندهنده روشی است که مدیران تلاش میکنند طرحهایی را اجرا کنند تا فرآیندهای یادگیری تسهیل شود. با توجه به موارد ذکرشده صادرات هم بهعنوان فرایند یادگیری ممکن است درک شود به دلیل اینکه صادرات شرکتها را قادر میکند تا با مشتریان بینالمللی سازگار شوند و از این طریق میتوان گفت که قابلیت یادگیری سازمانی بر عملکرد صادرات شرکت تأثیر مثبتی دارد (فرناندز و آلِگره، ۲۰۱۵).
مدیریت دانش و توسعه “قابلیتهای یادگیری” یک فرایند گستردهتر و مفصلتر نسبت به پردازش اطلاعات (کسب و کاربرد اطلاعات صادرات) است که توسط محققان مختلف بازاریابی صادرات موردبررسی قرارگرفته است. نویس[۱۸۵](۱۹۹۵) و دیبلا (۱۹۹۶) قابلیتهای یادگیری را شرح دادهاند و بیان نمودهاند که سازمانها سبکها و جهتهای مختلف یادگیری دارند و به توضیح اینکه چه عوامل یا رویههایی میتواند یادگیری را تسهیل کند و یا مانع آن شود پرداختهاند. بارپیت و راندینلی[۱۸۶](۱۹۹۸) نشان دادهاند که یادگیری سازمانی انگیزهای برای تصمیمگیری شرکتهای کوچک در مورد صادرات است. بهطور سنتی یادگیری سازمانی منجر به توسعه صادرات شرکت و بهتدریج باعث افزایش تعهد به بازارهای خارجی میشود. یو[۱۸۷] (۲۰۰۰) نشان داد که یادگیری سازمانی تحت شرایط معینی به بهبود عملکرد صادرات کمک میکند. باوجوداین تلاشها، کار کمی روی اینکه چرا بعضی سازمانها سریعتر از دیگران یاد میگیرند و اینکه چگونه یادگیری میتواند مورداستفاده قرار گیرد تا مزایای رقابتی در بازارهای صادراتی از طریق قابلیتهای یادگیری سازمانی گسترش یابد، انجامشده است (بالابانیس[۱۸۸] و همکاران،۲۰۰۴).
شرکتهایی که قادر به یادگیری درباره دیگر سازمانها (مشتریان، عرضهکنندگان و رقبا)، تکامل تدریجی بازار و تغییرات تکنولوژیکی هستند شانس بهتری برای رویارویی و عمل در محیطهای پویا دارند. طبق نظر آرگوت[۱۸۹] و همکاران (۲۰۰۳) یادگیری سازمانی شامل اکتساب، انتشار و استفاده از دانش است و بنابراین فرآیندی بسیار مفید برای تولید ایدههای جدید است. تحقیقات بنگسون[۱۹۰](۲۰۰۴) نشان میدهد که یادگیری سازمانی اثر مثبتی بر شدت صادرات بهعنوان یکی از شاخصهای عملکرد صادرات دارد. در تعدادی از مطالعات قبلی مانند ( ناکوس[۱۹۱] و همکاران ،۲۰۰۹؛ نیکول و روسلو[۱۹۲]،۱۹۹۸) مشاهدهشده است که صادرات بهعنوان فرایند یادگیری و تجمع دانش است که در طی آن شرکت فرصتهای خارج از سازمان را شناسایی و بهرهبرداری میکند.
مدل فرناندز و آلگره (۲۰۱۵) به بررسی اثر قابلیت یادگیری سازمانی و عملکرد نوآوری بر شدت صادرات بهعنوان یکی از ابعاد عملکرد صادرات میپردازد. در این مدل پژوهشگران دریافتند که گرایش کارآفرینانه یک نگرش مدیریتی است و درصورتیکه مدیران نیز در جهت قابلیت یادگیری سازمانی و عملکرد نوآوری تلاش کنند، صادرات را افزایش میدهد. کارآفرین بودن مهم است، اما اگر شرکت درزمینه یادگیری و نوآوری توانمند نباشد گرایش کارآفرینانه بهتنهایی باعث افزایش عملکرد صادراتی نمیگردد.